بحثی پیرامون علم حقیقی از مرحوم آیت الله بهاءالدینی :
بحثی پیرامون علم حقیقی از مرحوم آیت الله بهاءالدینی :
بخشی از کتاب مهرتابان تألیف علامه تهرانی :
تلمیذ: آیا مرحوم قاضى رضوان الله علیه در مجالس خود با شاگردان و رفقاى خصوصى هیچ از این مقوله هاى توحیدى تکلّم مى کردند، و مذاکره اى داشته اند؟! مرحوم قاضى بسیار مرد عجیبى بوده اند؛ چون یک کوه استوار؛ جان دار؛ و پرظرفیت و پراستعداد؛ بعضى از شاگردهایش مثلا پس از ده دوازده سال که نزد ایشان رفت و آمد مى نموده اند، از توحید سر در نیاورده اند. و چیزى از توحید حقّ تعالى دستگیرشان نشده است؛ و نمى دانم آیا ایشان با آنها مماشاة مى کرده اند؛ و پابه پاى آنها قدم مى نهادند؟ تا بالاخره آنها بهمین عوالم کثرات مشغول بوده، تا آن آیت حقّ رحلت کرده اند.مراتب توحید به بیان علامه طباطبایی، مندرج در رساله شریف لب الباب:
معرفت نفس به بیان علامه طباطبایی، مندرج در رساله شریف لب الباب:
نکته ای پیرامون حضور قلب در عبادت از آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی:
بخشی از کتاب قرآن در اسلام علامه طباطبایی :
کلامی راه گشا از مرحوم حاج آقای لطیفی نسب :
یکی از روایاتی که از وجود مقدس ِامام محمد باقر صلوات الله علیه ، نقل شده و از حضرت صادق علیه السلام هم بدون یک ذرّه کم و زیاد نقل شده این است که فرمودند: اگر در بیابانی گم شدید، راه را گم کردید ، سرگردان شدید وعلامتی هم نبود که با آن راه را تشخیص بدهید، کجا بروید و چکار کنید -این را امام باقر و امام صادق صلوات الله علیهم سربسته فرمودند- منظور این نیست که اگر فقط در راه گم شدید به طریقی که عرض خواهد شد آن حضرت را بخوانید! ... منظور اینست که امام باقر فرمودند: هرکجا در بیابان، یا در هر جا به مشکلی برخورد کردی، نام مقدس آقا را صدابزن! "اباصالح" از القاب وجود مقدس حضرت است..........
فیلمی از مرحوم میرزا اسماعیل دولابی پیرامون توحید
دانلود با لینک مستقیم
حجم: 177 مگابایت
مدت زمان: 47 دقیقه 5 ثانیه
نمایش باحجم کم:
بخشی از تفسیر شریف المیزان در ذیل آیات آخر سوره حشر:
فعلى من آمن بالله و رسوله و الیوم الآخر أن یذکر ربه و لا ینساه و ینظر فیما یقدمه من العمل لیوم الرجوع إلى ربه فإن ما عمله محفوظ علیه یحاسبه به الله یومئذ فیجازیه علیه جزاء لازما لا یفارقه.استاد معظم حضرت آیت الله شوشتری (حفظه الله) در کتاب خرمن معرفت فرموده اند:
روزی در قم که در منزل مشغول مطالعه بودم، یک ساعت به ظهر مانده بود که زنگ در زده شد، وقتی در را باز کردم دیدم سه نفر هستند که هر سه بسیار لاغر و نورانی بودند. یکی معم بود و دو نفر دیگر فقط عبا بر دوش داشتند.
آقایی که معمم بود فرمود: چند دقیقه ای با شما کار داریم، اجازه می فرمایی؟
من هم با شوق و اشتیاق آنها را به داخل راهنمایی کردم. چند دقیقه ای نشسته بودند که فرمودند: اگر مزاحم نیستیم ناهار را هم خدمت تان باشیم؟
گفتم: بسیار لطف می کنید.........