ظاهر و باطن قرآن
بخشی از کتاب قرآن در اسلام علامه طباطبایی :
چرا قرآن مجید از دو راه ظاهر و باطن سخن گفته؟
1. انسان در زندگى ابتدایى خویش که دنیوى و موقتى است مانند یک حبابى خیمه هستى خود را روى دریاى بیکران ماده زده در همه فعالیتهایى که در مسیر وجود مى کند سرسپرده امواج خروشان این دریاى بیکران است و سر و کار با ماده دارد.
حواس بیرونى و درونى اش به ماده و مادیات مشغول و افکارش نیز پاى بند معلومات حسى اش مى باشد، خوردن و آشامیدن و نشستن و برخاستن و گفتن و شنودن و رفتن و آمدن و جنبیدن و آرمیدن و بالاخره همه فعالیتهاى زندگى را روى ماده انجام مى دهد و فکرى جز این ندارد.
و گاهى که پارهاى از معنویات را مانند دوستى و دشمنى و بلندى همت و بزرگى مقام و نظایر آنها تصور مى کند، اکثریت افهام آنها را به واسطه مجسم ساختن مصداقهاى مادى در نظر تصور مى کنند چنان که شیرینى پیروزى را با شیرینى قند و شکر و جاذبه دوستى را با کشش مغناطیس و بلند همتى را با بلندى مکان یا جاى یکى از ستارگان و بزرگى مقام را با بزرگى کوه یا نظیر آن حکایت مى نمایند.
در عین حال افهام در توانایى درک و تفکر معنویات که از جهانى وسیعتر از ماده مى باشند مختلفند و مراتب گوناگون دارند؛ فهمى است که در تصور معنویات هم افق صفر است و فهمى است که کمى بالاتر از آن مى باشد و به همین ترتیب تا برسد به فهمى که با نهایت آسانى وسیعترین معنویات غیر مادى را درک مى کند. و در هر حال هرچه توانایى فهمى در درک معنویات بیشتر باشد همین نسبت تعلقش به جهان ماده و مظاهر فریبندهاش کمتر و هم چنین هر چه تعلق کمتر توانایى درک معنویات بیشتر مى باشد، و با این وصف افراد انسان با طبیعت انسانى که دارند همگى استعداد این درک را دارند و اگر استعداد خود را ابطال نکنند قابل تربیتند.
2. از بیان گذشته این نتیجه به دست مى آید که معلومات هر یک از مراتب مختلف فهم را به مرتبه پایینتر از خود نمى شود تحمیل کرد وگرنه نتیجه معکوس خواهد داد و مخصوصاً معنویاتى که سطحشان از سطح ماده و جسم بسى بالاتر است اگر بىپرده و پوست کنده به فهم عامه مردم که از حس و محسوس تجاوز نمى کند تحمیل شود بکلى ناقض غرض خواهد بود.
این جا به عنوان نمونه مذهب وثنیت را مى توان ذکر نمود: کسى که با تأمل عمیق در بخش اوپانیشاد ویداى هندى دقت کند و همه اطراف سخنان این بخش را پائیده برخى را با برخى تفسیر کند خواهد دید که هدفى جز توحید خالص و یگانه پرستى ندارد ولى متأسفانه چون بى پرده و لفافه بیان شده وقتى که نقشه توحید خداى یگانه که در اوپانیشادها تنظیم شده در سطح افکار عامه پیاده مىشود جز بت پرستى و اعتراف به خدایان بسیار از آب در نمى آید.
پس در هر حال اسرار ماوراء طبیعت و ماده را به پاى بندان عالم ماده در پس پرده باید گفت.
3. در عین حال که در مذاهب دیگر برخى از مردم از مزایاى دینى محرومند مانند صنف زن در مذهب برهمنى و کلیمى و مسیحى و مانند محرومیت عامه از مداخله در معارف کتابهاى مقدس در وثنیت و مسیحیت، اسلام هیچگونه محرومیتى در مزایاى مذهبى براى کسى قائل نیست و عامه و خاصه و زن و مرد و سیاه و سفید در امکان دست یافتن به امتیازات مذهبى پیشش مساوى مى باشند چنان که خداى متعال مى فرماید:
«أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ» «1»
من تباه نمى کنم عمل عمل کننده اى را از شما از مرد یا زن همه از همدیگرید- از یک نوع اید.
و مى فرماید:
«یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» «2»
اى مردم ما همه شما را از مردى و زنى آفریدیم و شما را به گروههاى بزرگ و کوچک قسمت کردیم که شناسایى حاصل کنید تحقیقاً گرامى ترین شما پیش خدا پرهیزکارترین شما است.
پس از بیان این مقدمات مى گوییم قرآن مجید به این که در تعلیم خود انسانیت را مورد نظر قرار داده یعنى هر انسانى را از آن جهت که انسان است قابل تربیت و تکمیل مى داند تعلیم خود را در جهان بشریت بسط و توسعه داده است.
و نظر به این که افهام در درک معنویات اختلاف شدید دارند و چنان که دانسته شد
القاى معارف عالیه از خطر مأمون نیست تعلیم خود را مناسب سطح ساده ترین فهم ها که فهم عامه مردم است قرار داده و با زبان ساده عمومى سخن گفته است.
البته این روش این نتیجه را خواهد داد که معارف عالیه معنویه با زبان ساده عمومى بیان شود و ظواهر الفاظ مطالب و وظایفى از سنخ حس و محسوس القا نماید و معنویات در پشت پرده ظواهر قرار گرفته و از پشت این پرده خود را فراخور حال افهام مختلفه به آنها نشان دهد و هر کس به حسب حال و اندازه درک خود از آنها بهره مند شود.
خداى متعال در کلام خود مىفرماید:
«إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ* وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ»
به درستى ما آن را قرآن عربى- عربى مقرو و خواندنى- قرار دادیم تا شاید شما تعقل کنید و به درستى آن در حالى که در پیش ما در ام الکتاب است بلند (دست افهام بشرى به آن نمى رسد) و محکم است (افهام در آن رخنه نمى کنند).
و باز در مثلى که براى حق و باطل و ظرفیت افهام مى زند مى فرماید:
«أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها»
خدا از آسمان آبى نازل کرد پس- آب در- مسیلهاى مختلف- هر کدام به قدر- ظرفیت- خود روان شدند.
و پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله در حدیث معروف خود مى فرماید:
«انا معاشر الانبیاء نکلم الناس على قدر عقوله»
؛ ما گروههاى پیغمبران با مردم به اندازه عقلهاشان سخن مىگوییم.
نتیجه دیگرى که از این روش گرفته مى شود این است که بیانات قرآن مجید نسبت به بطونى که دارند جنبه مثل به خود مى گیرند؛ یعنى نسبت به معارف الهیه که از سطح افهام عادیه بسى بلندتر و بالاتر مى باشد مثلهایى هستند که براى نزدیک کردن معارف نامبرده به افهام زده شده اند خداى متعال در کلام خود مى فرماید:
«وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَبى أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُوراً»
و سوگند مى خورم ما در این قرآن براى مردم از هرگونه مثلى گرداندیم ولى بیشتر مردم امتناع ورزیدند جز این که نپذیرند و کفران کنند.
و باز مى فرماید:
«وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ»
و آن است مثلها براى مردم مى زنیم ولى آنها را تعقل نمى کند مگر کسانى که داراى علمند.
و قرآن مجید امثال بسیار ذکر مى کند ولى آیات بالا و آنچه در این مضمون است مطلق مى باشند و در نتیجه باید گفت همه بیانات قرآنى نسبت به معارف عالیه که مقاصد حقیقى قرآنند امثال مى باشند