سلسله اساتید علامه طباطبایی
دوشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۲، ۰۹:۴۱ ب.ظ
مصاحبه با حجت الاسلام خسرو پناه درباره سلسله اساتید مرحوم آیت الله قاضی طباطبایی :
در رابطه با سلسلة مشایخ مرحوم آقا سید علی قاضی طباطبایی(ره)، اساتید مامثل آیت الله حسنزاده در نوشتههایشان این سلسله را توضیح دادهاند که ایشان شاگردعرفانی مرحوم آقا سید احمد کربلایی بودند . آقا سید احمد کربلایی هم شاگردملاحسینقلیهمدانی و او هم شاگرد مرحوم آقا سید علی شوشتری بودند .
و در نوشتة این اساتید میآید که سید علی شوشتری هم شاگرد یک«جولا»نامی بوده که هویت ایشان خیلی معلوم نیست .من بیشتر میخواهم در مورد همین مرحوم جولاصحبت کنم . دررابطه باجولا که اسم دقیقش«ملامحمد علیجولا» میباشد و به غلط گاهی اوقات تعبیر میکنند به ملاقلی جولا ولی ملا محمد علی جولادرست است .جولا هم به اعتبار شغلش به وی گفتند چون شغلش بافنده بوده و در شهرستان دزفول زندگی میکرده و اصالتاً دزفولی بودند. قصهاش از این قرار است که ایشان در مغازه خودش مشغول بافندگی بودند و مقید بودند که نان خودشان را خودشان پخت و پز کنند و ازبیرون نان نمیگرفتند . غذایی هم که بیشتر مصرف میکرد نان و ماست بود و بسیار در مسأله خورد و خوراک اهل احتیاط بودند.نزدیکی های محل کسب ملامحمد علی جولا ، منزل یکی از سلاطین قاجار بوده که یک سربازیاز آن منزل حفاظت و نگهبانی میکرده (هویت این سرباز هم مشخص نیست.) این سرباز یکروز نزد ملامحمد علی جولا میآید و میگوید: مطلع شدم شما خودتان نان میپزید. اگرامکان دارد روزی دو قرص نان اضافهتر پخت کنید تا من هم استفاده کنم و هر چه قدرقیمتش شد تحویل بدهم .ملامحمدعلی هم پذیرفت وتا مدتی این پیشنهاد را عملی میکند . بعد از مدتی سرباز میآید پیش او و میگوید :«جناب ملامحمدعلی! من چند وقت دیگر از دنیا میروم و مسئولیت کفن و دفن من به عهدةشما.» ایشان هم میگوید :«من که به تنهایی نمیتوانم این کار را انجام بدهم.» سربازمیگوید: «نه ، هستند افرادی که کمکت کنند.» خلاصه بعد از چند روزی ، یک شب در منزلایشان را میزنند و میگویند سرباز از دنیا رفت و شما مأمورید که کار دفن او را انجام دهید . ملامحمدعلی هم میرود و اعمال کفن و دفن او را انجام می دهد وبرمیگردد. این قضیه تمام میشود و تا بعد از مدتها شبی میآیند درِ منزل ایشان رامیزنند و میگویند : «آقا ، با شما بیرون شهر کار دارند.» میگوید: « کدام آقا ؟»میگویند : «آقا امام زمان شما را خواسته» ملامحمدعلی با آن افرادی که به سراغش آمده بودند به خارج شهر میروند. آقا یک خیمهای خارج از شهر دزفول زده بودند.ملامحمدعلی وارد میشود سلام میکند. بعد از جواب سلام آقا به ایشان میفرماید:«ملامحمدعلی! به پاس خدمتی که به شیعه ما کردی، مقام سرباز را به تودادهایم» .ملامحمدعلی خیال میکند شغل آن سرباز را که باید برود از منزل یکی از سلاطین قاجار نگهبانی دهد، منظور آقاست . میگوید: «آقا! من که سربازی بلد نیستم و آموزش ندیدهام.» آقاتبسمی میکنند و میگویند: «نه! ما مقام و منزلت سرباز را به تو دادیم.» باز هم متوجه نمی شود. برای بار سوم آقا میفرمایند : متوجه میشود که مقام و منزلت عرفانی و مقام معنوی سرباز را میخواهند به او بدهند. در واقع آن سرباز،سرباز حضرت ولیعصر(عج)بوده که با حضرت ارتباط داشته و برخی ازمشکلات و معضلات مردم را حضرت از طریق این سرباز تأمین میکرده است . و آن مقام و منزلت را حضرت به ملامحمد علیجولا منتقل میکنند و از آن به بعد میشود سرباز حضرت ولیعصر.
مردم وقتی گرفتاری و حاجتی داشتند و توسل به حضرت ولیعصر میکردند گاهی اوقات در شب خواب میدیدند که بروید پیش ملامحمدعلی تا حاجت شما را روا بدارد. برخی افراد بودند که از تبریز بلند میشدند ، میآمدند پیش ایشان و گاهی اوقات منزل ایشان میخوابیدندکه ببینند ایشان چکار میکند که به این مقام و منزلت رسیده. میدیدند که نه خیر!این آقا شب را راحت میخوابد و نزدیکی های سحر هم نافله مختصری می خواند. نمازهایشرا اول وقت میخواند و درمسائل خورد و خوراک هم بسیار مقید به حلال و حرام است. حتی ازملامحمد علیجولا سؤال میکنند چه شد که به این مقام رسیدی همین دو نکته را ذکرکرده بود که من به نمازهای واجب مقیدم که اول وقت بخوانم و دوم اینکه لقمة حرام نخورم . خوب البته آن منطقه دزفول قدیم معروف بوده به تستر. در واقع شوشتر معروفتراز دزفول بوده . آن موقع به دزفول میگفتند دِزپُل ، به خاطر همان قلعهای که نصب کرده بودند برای حفاظت از پلی که همانجا از قدیمها ساخته شده بود و هنوز هم هست.جناب ملامحمدعلی اواخر عمرشان دنبال یک شخصی میگشتند که این مقام را به او منتقل کند .
مستحضرید که یک تفاوتی که عرفانِ عملی با عرفان نظری دارد این است که درعرفان نظری و علوم دیگر مثل فلسفه و علوم طبیعی و انسانی، دانشجویان هستند که میروند سراغ استاد و کسب فیض میکنند، اما در عرفان عملی استاد است که دانشجویان خودش را پیدا میکند و این علم عرفانی خودش را به آنها منتقل میکند . اینگونه نیست که هرکسی برود خدمت این اساتیدی که اهل عرفان عملیاند ودستورالعملی بخواهد و آنها هم توصیههایی بکنند.
خلاصه ملامحمدعلی جولا هم درنهایت آقا سیدعلی شوشتری را پیدا میکند. در آن زمان آقا سید علی شوشتری، قاضیِ منطقه شوشتر بودند می دانید در قدیم که قوه قضائیه و ... نبوده و معمولاً مردم درمشاجرات به مجتهدان مراجعه میکردند. در آن منطقه هم سیدعلی آقای شوشتری مرجع بودندو امور قضایی مردم را هم عهدهدار میشدند. در یک منازعهای اختلاف بوده که آیا زمین یک زمین موقوفهای است یا ملک معینی است ؟ شخصی هم که زمین در دستش بوده ادعامی کرده که زمین ، زمین ملکی است. شخص دیگری هم ادعا می کند که زمین، موقوفه میباشد. اما زمین در دست کسی بود که ادعای ملکیت می کرد. شخصی هم که ادعای وقف بودن زمین میکرده و سندی در مورد موقوفه بودن زمین در دست نداشته. خلاصه آقا سید علی شوشتری فتوا می دهد که زمین ملک آن شخصی است که مدعی ملکیت بود. شب همان روز ملامحمد علیجولا می رود در خانه سید علی شوشتری را می زند و به سید می گوید که: «حکم امروز تو غلط بود و این زمین، موقوقه بوده است و سندش هم در فلان جا دفن است» سید در را می بندد و محل نمی گذارد و می گوید: «صبح ها بامجرمین سر و کار دارم و شبها با مجانین». فردا شب ملا محمد علی جولا دوباره می رود و همان قضیه تکرار می شود. شب سوم سید علی شوشتری با خود می گوید: «خوب! حالا فرض کنیم این شخص دیوانه و مجنون باشد، حالا برویم آن محل را بگردیم شاید سندی آنجابود». می گردد و سند را همان جا پیدا می کند و حکم قبلیاش را فسخ می کند. از این جا به بعد، سید است که به دنبال ملامحمدعلیجولا میافتد و اسرار میکند تو کیستی؟ ملامحمد به سیدعلی میگوید : «اگرمیخواهی به مقامات سیر و سلوک برسی دست از قضاوت بردار و برو نجف و این دستورات راعمل کن، تا بعد از مدتی من میآیم و دستورات بعدی را برای تو میگویم.»
سید قضاوت را رها میکند و میرود نجف و با اینکه مجتهد مسلّمی هم بود، به احترام شیخانصاری به درس شیخانصاری میرود و در درس شیخانصاری شرکت میکند و سیر و سلوک عرفانی رادر نجف آغاز میکند. آنقدر به مقامات عالیه میرسد که مرحوم شیخمرتضی انصاری به شاگردانش توصیه میکرده که چهارشنبه آخر هفته دسته جمعی میرفتند درس اخلاق سیدبااینکه سید شاگرد شیخ هم بوده است مقامات عالیه سید، به جایی میرسد که مرحوم شیخ،سید را وصی خودش قرار میدهد و کفن و دفن شیخ را هم سید علیشوشتری به عهده میگیرد. بعدهم ملامحمد علی جولا میآید نجف و دستورات دیگری را به او میدهد ومیگوید:« من برمیگردم شوشتر و در آنجا هم از دنیا خواهم رفت.» گفتم شوشتر منطقه وسیعی بوده که دزفول را هم شامل میشده. خلاصه ملامحمد علیجولا به دزفول برمیگردد و از دنیا میرود و او را کنار مزار همان سرباز گمنام دفن میکنند. الآن هم قبرملامحمد علیجولا و آن سرباز، هر دو در محلی است به نام مسجد کجبافان که درصحن مسجد دفناند. (قبلاً خارج مسجد بود و الآن داخل مسجد حساب میشود.) خلاصه آقایسیدعلی شوشتری شاگرد این ملامحمد علیجولاست که مستقیم با حضرت ولیعصر (عج) ارتباط داشته و علیالظاهر از قرائن برمیآید که این سلسله مشایخ ، کسانیاند که با خودحضرت مستقیماً مرتبط بودند. هم سرباز ارتباط مستقیم با حضرت داشت و هم ملامحمدعلیجولا . در واقع یک مقامات عرفانی هست که وقتی فرد به آنها میرسد مستقیم فرد با خود حضرت ارتباط برقرار میکند.سیدعلیشوشتری هم این مقام را به ملاحسینقلی همدانی منتقل میکند. ملاحسینقلی همدانی هم در مسائل فقه و اصول شاگرد شیخ انصاری بوده است. ظاهراً بعد از وفات شیخ انصاری تصمیم میگیرد مباحث درس خارج فقه و اصول شیخ و تقریراتش را بنویسد که سیداو را میگوید: «این زحمت را نکش، دیگران به این کار مشغول میشوند، تو کارمهمتری داری.» همان بحثهای عرفان عملی را به او تأکید می کند(حتماً میدانید که ملاحسینقلی همدانی هم به چه مقامات عالیهای دست یافتهاند.)
نکته اول اینکه به هرحال این برای همه مردم خصوصاً اهل علم یک درس ارزشمندی است که سلسله مشایخ جناب سیدعلیقاضی طباطبایی(ره) در نهایت میرسند به یک بافنده و جولا. یک شخص که سوادآکادمیک (به اصطلاح امروزیها) نداشته ولی کسی بوده که به واجباتش عمل و از محرمات دوری می کرده که به آن مقامات رسیده. اینکه بعضیها سؤال میکنند که چه کنیم تا بعضی مقامات عرفانی را کسب کنیم؟ اولین گام همین است و شاید آخرین گام هم همین باشد. یعنی کسی که این راه را استمرار دهدتوفیقات بعدی هم نصیبش میشودالبته خیلی تفاوت دارد این مناسک عرفانی در عرفان عملی با این سلسله مشایخی که در صوفیه مطرح است
در رابطه با سلسلة مشایخ مرحوم آقا سید علی قاضی طباطبایی(ره)، اساتید مامثل آیت الله حسنزاده در نوشتههایشان این سلسله را توضیح دادهاند که ایشان شاگردعرفانی مرحوم آقا سید احمد کربلایی بودند . آقا سید احمد کربلایی هم شاگردملاحسینقلیهمدانی و او هم شاگرد مرحوم آقا سید علی شوشتری بودند .
و در نوشتة این اساتید میآید که سید علی شوشتری هم شاگرد یک«جولا»نامی بوده که هویت ایشان خیلی معلوم نیست .من بیشتر میخواهم در مورد همین مرحوم جولاصحبت کنم . دررابطه باجولا که اسم دقیقش«ملامحمد علیجولا» میباشد و به غلط گاهی اوقات تعبیر میکنند به ملاقلی جولا ولی ملا محمد علی جولادرست است .جولا هم به اعتبار شغلش به وی گفتند چون شغلش بافنده بوده و در شهرستان دزفول زندگی میکرده و اصالتاً دزفولی بودند. قصهاش از این قرار است که ایشان در مغازه خودش مشغول بافندگی بودند و مقید بودند که نان خودشان را خودشان پخت و پز کنند و ازبیرون نان نمیگرفتند . غذایی هم که بیشتر مصرف میکرد نان و ماست بود و بسیار در مسأله خورد و خوراک اهل احتیاط بودند.نزدیکی های محل کسب ملامحمد علی جولا ، منزل یکی از سلاطین قاجار بوده که یک سربازیاز آن منزل حفاظت و نگهبانی میکرده (هویت این سرباز هم مشخص نیست.) این سرباز یکروز نزد ملامحمد علی جولا میآید و میگوید: مطلع شدم شما خودتان نان میپزید. اگرامکان دارد روزی دو قرص نان اضافهتر پخت کنید تا من هم استفاده کنم و هر چه قدرقیمتش شد تحویل بدهم .ملامحمدعلی هم پذیرفت وتا مدتی این پیشنهاد را عملی میکند . بعد از مدتی سرباز میآید پیش او و میگوید :«جناب ملامحمدعلی! من چند وقت دیگر از دنیا میروم و مسئولیت کفن و دفن من به عهدةشما.» ایشان هم میگوید :«من که به تنهایی نمیتوانم این کار را انجام بدهم.» سربازمیگوید: «نه ، هستند افرادی که کمکت کنند.» خلاصه بعد از چند روزی ، یک شب در منزلایشان را میزنند و میگویند سرباز از دنیا رفت و شما مأمورید که کار دفن او را انجام دهید . ملامحمدعلی هم میرود و اعمال کفن و دفن او را انجام می دهد وبرمیگردد. این قضیه تمام میشود و تا بعد از مدتها شبی میآیند درِ منزل ایشان رامیزنند و میگویند : «آقا ، با شما بیرون شهر کار دارند.» میگوید: « کدام آقا ؟»میگویند : «آقا امام زمان شما را خواسته» ملامحمدعلی با آن افرادی که به سراغش آمده بودند به خارج شهر میروند. آقا یک خیمهای خارج از شهر دزفول زده بودند.ملامحمدعلی وارد میشود سلام میکند. بعد از جواب سلام آقا به ایشان میفرماید:«ملامحمدعلی! به پاس خدمتی که به شیعه ما کردی، مقام سرباز را به تودادهایم» .ملامحمدعلی خیال میکند شغل آن سرباز را که باید برود از منزل یکی از سلاطین قاجار نگهبانی دهد، منظور آقاست . میگوید: «آقا! من که سربازی بلد نیستم و آموزش ندیدهام.» آقاتبسمی میکنند و میگویند: «نه! ما مقام و منزلت سرباز را به تو دادیم.» باز هم متوجه نمی شود. برای بار سوم آقا میفرمایند : متوجه میشود که مقام و منزلت عرفانی و مقام معنوی سرباز را میخواهند به او بدهند. در واقع آن سرباز،سرباز حضرت ولیعصر(عج)بوده که با حضرت ارتباط داشته و برخی ازمشکلات و معضلات مردم را حضرت از طریق این سرباز تأمین میکرده است . و آن مقام و منزلت را حضرت به ملامحمد علیجولا منتقل میکنند و از آن به بعد میشود سرباز حضرت ولیعصر.
مردم وقتی گرفتاری و حاجتی داشتند و توسل به حضرت ولیعصر میکردند گاهی اوقات در شب خواب میدیدند که بروید پیش ملامحمدعلی تا حاجت شما را روا بدارد. برخی افراد بودند که از تبریز بلند میشدند ، میآمدند پیش ایشان و گاهی اوقات منزل ایشان میخوابیدندکه ببینند ایشان چکار میکند که به این مقام و منزلت رسیده. میدیدند که نه خیر!این آقا شب را راحت میخوابد و نزدیکی های سحر هم نافله مختصری می خواند. نمازهایشرا اول وقت میخواند و درمسائل خورد و خوراک هم بسیار مقید به حلال و حرام است. حتی ازملامحمد علیجولا سؤال میکنند چه شد که به این مقام رسیدی همین دو نکته را ذکرکرده بود که من به نمازهای واجب مقیدم که اول وقت بخوانم و دوم اینکه لقمة حرام نخورم . خوب البته آن منطقه دزفول قدیم معروف بوده به تستر. در واقع شوشتر معروفتراز دزفول بوده . آن موقع به دزفول میگفتند دِزپُل ، به خاطر همان قلعهای که نصب کرده بودند برای حفاظت از پلی که همانجا از قدیمها ساخته شده بود و هنوز هم هست.جناب ملامحمدعلی اواخر عمرشان دنبال یک شخصی میگشتند که این مقام را به او منتقل کند .
مستحضرید که یک تفاوتی که عرفانِ عملی با عرفان نظری دارد این است که درعرفان نظری و علوم دیگر مثل فلسفه و علوم طبیعی و انسانی، دانشجویان هستند که میروند سراغ استاد و کسب فیض میکنند، اما در عرفان عملی استاد است که دانشجویان خودش را پیدا میکند و این علم عرفانی خودش را به آنها منتقل میکند . اینگونه نیست که هرکسی برود خدمت این اساتیدی که اهل عرفان عملیاند ودستورالعملی بخواهد و آنها هم توصیههایی بکنند.
خلاصه ملامحمدعلی جولا هم درنهایت آقا سیدعلی شوشتری را پیدا میکند. در آن زمان آقا سید علی شوشتری، قاضیِ منطقه شوشتر بودند می دانید در قدیم که قوه قضائیه و ... نبوده و معمولاً مردم درمشاجرات به مجتهدان مراجعه میکردند. در آن منطقه هم سیدعلی آقای شوشتری مرجع بودندو امور قضایی مردم را هم عهدهدار میشدند. در یک منازعهای اختلاف بوده که آیا زمین یک زمین موقوفهای است یا ملک معینی است ؟ شخصی هم که زمین در دستش بوده ادعامی کرده که زمین ، زمین ملکی است. شخص دیگری هم ادعا می کند که زمین، موقوفه میباشد. اما زمین در دست کسی بود که ادعای ملکیت می کرد. شخصی هم که ادعای وقف بودن زمین میکرده و سندی در مورد موقوفه بودن زمین در دست نداشته. خلاصه آقا سید علی شوشتری فتوا می دهد که زمین ملک آن شخصی است که مدعی ملکیت بود. شب همان روز ملامحمد علیجولا می رود در خانه سید علی شوشتری را می زند و به سید می گوید که: «حکم امروز تو غلط بود و این زمین، موقوقه بوده است و سندش هم در فلان جا دفن است» سید در را می بندد و محل نمی گذارد و می گوید: «صبح ها بامجرمین سر و کار دارم و شبها با مجانین». فردا شب ملا محمد علی جولا دوباره می رود و همان قضیه تکرار می شود. شب سوم سید علی شوشتری با خود می گوید: «خوب! حالا فرض کنیم این شخص دیوانه و مجنون باشد، حالا برویم آن محل را بگردیم شاید سندی آنجابود». می گردد و سند را همان جا پیدا می کند و حکم قبلیاش را فسخ می کند. از این جا به بعد، سید است که به دنبال ملامحمدعلیجولا میافتد و اسرار میکند تو کیستی؟ ملامحمد به سیدعلی میگوید : «اگرمیخواهی به مقامات سیر و سلوک برسی دست از قضاوت بردار و برو نجف و این دستورات راعمل کن، تا بعد از مدتی من میآیم و دستورات بعدی را برای تو میگویم.»
سید قضاوت را رها میکند و میرود نجف و با اینکه مجتهد مسلّمی هم بود، به احترام شیخانصاری به درس شیخانصاری میرود و در درس شیخانصاری شرکت میکند و سیر و سلوک عرفانی رادر نجف آغاز میکند. آنقدر به مقامات عالیه میرسد که مرحوم شیخمرتضی انصاری به شاگردانش توصیه میکرده که چهارشنبه آخر هفته دسته جمعی میرفتند درس اخلاق سیدبااینکه سید شاگرد شیخ هم بوده است مقامات عالیه سید، به جایی میرسد که مرحوم شیخ،سید را وصی خودش قرار میدهد و کفن و دفن شیخ را هم سید علیشوشتری به عهده میگیرد. بعدهم ملامحمد علی جولا میآید نجف و دستورات دیگری را به او میدهد ومیگوید:« من برمیگردم شوشتر و در آنجا هم از دنیا خواهم رفت.» گفتم شوشتر منطقه وسیعی بوده که دزفول را هم شامل میشده. خلاصه ملامحمد علیجولا به دزفول برمیگردد و از دنیا میرود و او را کنار مزار همان سرباز گمنام دفن میکنند. الآن هم قبرملامحمد علیجولا و آن سرباز، هر دو در محلی است به نام مسجد کجبافان که درصحن مسجد دفناند. (قبلاً خارج مسجد بود و الآن داخل مسجد حساب میشود.) خلاصه آقایسیدعلی شوشتری شاگرد این ملامحمد علیجولاست که مستقیم با حضرت ولیعصر (عج) ارتباط داشته و علیالظاهر از قرائن برمیآید که این سلسله مشایخ ، کسانیاند که با خودحضرت مستقیماً مرتبط بودند. هم سرباز ارتباط مستقیم با حضرت داشت و هم ملامحمدعلیجولا . در واقع یک مقامات عرفانی هست که وقتی فرد به آنها میرسد مستقیم فرد با خود حضرت ارتباط برقرار میکند.سیدعلیشوشتری هم این مقام را به ملاحسینقلی همدانی منتقل میکند. ملاحسینقلی همدانی هم در مسائل فقه و اصول شاگرد شیخ انصاری بوده است. ظاهراً بعد از وفات شیخ انصاری تصمیم میگیرد مباحث درس خارج فقه و اصول شیخ و تقریراتش را بنویسد که سیداو را میگوید: «این زحمت را نکش، دیگران به این کار مشغول میشوند، تو کارمهمتری داری.» همان بحثهای عرفان عملی را به او تأکید می کند(حتماً میدانید که ملاحسینقلی همدانی هم به چه مقامات عالیهای دست یافتهاند.)
نکته اول اینکه به هرحال این برای همه مردم خصوصاً اهل علم یک درس ارزشمندی است که سلسله مشایخ جناب سیدعلیقاضی طباطبایی(ره) در نهایت میرسند به یک بافنده و جولا. یک شخص که سوادآکادمیک (به اصطلاح امروزیها) نداشته ولی کسی بوده که به واجباتش عمل و از محرمات دوری می کرده که به آن مقامات رسیده. اینکه بعضیها سؤال میکنند که چه کنیم تا بعضی مقامات عرفانی را کسب کنیم؟ اولین گام همین است و شاید آخرین گام هم همین باشد. یعنی کسی که این راه را استمرار دهدتوفیقات بعدی هم نصیبش میشودالبته خیلی تفاوت دارد این مناسک عرفانی در عرفان عملی با این سلسله مشایخی که در صوفیه مطرح است