هو

معارف

هو

معارف

هو

پربیننده ترین مطالب

  • ۱۲ مرداد ۹۳ ، ۲۳:۳۱ توکل

آخرین نظرات

لقاء الله

دوشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۲، ۱۰:۰۷ ق.ظ

بخشی از کتاب چهل حدیث حضرت امام خمینی پیرامون لقاء الله و کیفیت آن :
بدان که آیات و اخبار در لقاءالله چه صراحه و چه کنایه و اشاره بسیار است، و این مختصر گنجایش تفصیل و ذکر آنها را ندارد؛ ولى مختصر اشاره به بعض آنها مى‏ نماییم. و اگر کسى تفصیل بیشتر بخواهد به رساله لقاءالله مرحوم عارف بالله، حاج میرزا جواد تبریزى (قدس سره) رجوع کند که اخبار در این باب را تا اندازه‏اى جمع کرده است.
بدان که بعضى از علما و مفسرین که به کلى سد طریق لقاءالله را نمودند و انکار مشاهدات عینیه و تجلیات ذاتیه و اسمائیه را نمودند - به گمان آنکه ذات مقدس را تنزیه کنند - تمام آیات و اخبار لقاء الله را حمل بر لقاء یوم آخرت و لقاء جزاء و ثواب و عقاب نمودند. و این حمل نسبت به مطلق لقاء و بعض آیات و اخبار گرچه خیلى بعید نیست، ولى نسبت به بعض ادعیه معتبره و روایات در کتب معتبره و بعض روایات مشهوره که علماى بزرگ به آنها استشهاد کردند، بسیار حمل با ردّ بعیدى است.
و بباید دانست که مقصود آنان که راهى براى لقاءالله و مشاهده جمال و جلال حق باز گذاشته‏ اند این نیست که اکتناه ذات مقدس جایز است؛ یا در علم حضورى و مشاهده عینى روحانى احاطه بر آن ذات محیط على الاطلاق ممکن است؛ بلکه امتناع اکتناه در علم کلى و به قدم تفکر، و احاطه در عرفان شهودى و قدم بصیرت، از امور برهانیه و مورد اتفاق جمیع عقلا و ارباب معارف و قلوب است؛ لکن آنها که مدعى این مقام هستند گویند پس از تقواى تام تمام و اعراض کلى قلب از جمیع عوالم و رفض نشأتین و قدم بر فرق انیت و انانیت گذاشتن و توجه تام و اقبال کلى به حق و اسماء و صفات آن ذات مقدس کردن و مستغرق عشق و حب ذات مقدس شدن و ارتیاضات قلبیه کشیدن، یک صفاى قلبى از براى سالک پیدا شود که مورد تجلیات اسمائیه و صفاتیه میگردد، و حجاب‏هاى غلیظى که بین عبد و اسماء و صفات بود خرق میشود، و فانى در اسماء و صفات میگردد، و متعلق به عز و قدس و جلال میشود و تدلى تام ذاتى پیدا میکند؛ و در این حال، بین روح مقدس سالک و حق، حجابى جز اسماء و صفات نیست.
و از براى بعضى از ارباب سلوک ممکن است حجاب نورى اسمائى و صفاتى نیز خرق گردد، و به تجلیات ذاتى غیبى نایل شوند و خود را متعلق و متدلى به ذات مقدس ببینند؛ و در این مشاهده، احاطه قیومى حق و فناى ذاتى خود را شهود کنند، و بالعیان وجود خود و جمیع موجودات را ظل حق ببینند؛ و چنانچه برهاناً بین حق و مخلوق اول، که مجرد از جمیع مواد و علایق است، حجابى نیست. بلکه براى مجردات مطلقاً حجاب نیست برهاناً، همین‏طور این قلبى که در سعه و احاطه هم‏افق با موجودات مجرده شده، بلکه قدم بر فرق آنها گذاشته، حجابى نخواهد داشت. چنان‏چه در حدیث شریف کافى و توحید است: ان روح المؤمن لأشد اتصالاً بروح الله من اتصال شعاع الشمس بها.
و در مناجات شعبانیه که مقبول پیش علما و خود شهادت دهد که از کلمات آن بزرگواران است، عرض مى‏ کند: الهى، هب لى کمال الانقطاع الیک؛ و أنر أبصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتى تخرق أبصار القلوب حجب النور، فتصل الى معدن العظمه، و تصیر أرواحنا معلقه بعز قدسک. الهى، واجعلنى ممن نادیته فأجابک و لاحظته فصعق لجلالک فناجیته سراً و عمل لک جهراً.
و در کتاب شریف الهى، در حکایت معراج رسول اکرم (صلى‏ الله علیه و آله و سلم) چنین مى‏ فرماید: ثم دنا فتدلى * فکان قاب قوسین أو أدنى
و این مشاهده حضوریه فنائیه منافات با برهان بر عدم اکتناه و احاطه و اخبار و آیات منزهه ندارد، بلکه مؤید و مؤکد آنهاست.
اکنون ببین آیا این حمل‏هاى بعید بارد چه لزومى دارد؟ آیا فرمایش حضرت امیر (علیه السلام) را که مى‏ فرماید: فهبنى صبرت على عذابک، فکیف أصبر على فراقک.
و آن سوز و گدازهاى اولیا را مى‏ توان حمل کرد به حور و قصور؟! آیا کسانى که مى‏ فرمودند که ما عبادت حق نمى‏ کنیم براى خوف از جهنم و نه براى شوق بهشت، بلکه عبادت احرار مى‏ کنیم و خالص براى حق عبادت مى‏ کنیم. باز ناله‏ هاى فراق آنها را مى‏ توان حمل کرد به فراق از بهشت و مأکولات و مشتهیات آن؟! هیهات! که این حرفى است بس ناهنجار و حملى است بسیار ناپسند. آیا آن تجلیات جمال حق که در شب معراج و آن محفلى که احدى از موجودات را در آن راه نبود و جبرئیل امین وحى محرم آن اسرار نبود، مى‏ توان گفت ارائه بهشت و قصرهاى مشید آن بوده، و آن انوار عظمت و جلال ارائه نعم حق بوده؟ آیا آن تجلیاتى که در ادعیه معتبره وارد است براى انبیا (علیهم السلام) شده، از قبیل نعم و مأکول و مشروب یا باغات و قصرها بوده؟!
افسوس! که ما بیچاره‏هاى گرفتار حجاب ظلمانى طبیعت و بسته‏ هاى زنجیرهاى آمال و امانى جز مطعومات و مشروبات و منکوحات و امثال اینها چیزى نمى‏ فهمیم؛ و اگر صاحب نظرى یا صاحب دلى بخواهد پرده از این حجب را بردارد، جز حمل بر غلط و خطا نکنیم. و تا در چاه ظلمانى عالم ملک مسجونیم، از معارف و مشاهدات اصحاب آن چیزى ادراک ننماییم. ولى اى عزیز، اولیا را به خود قیاس مکن و قلوب انبیا و اهل معارف را گمان مکن مثل قلوب ماست. دل‏هاى ما غبار توجه به دنیا و مشتهیات آن را دارد، و آلودگى انغماردر شهوات نمى‏ گذارد مرآت تجلیات حق شود و مورد جلوه محبوب گردد. البته با این خودبینى و خودخواهى و خودپرستى باید از تجلیات حق تعالى و جمال و جلال او چیزى نفهمیم؛ بلکه کلمات اولیا و اهل معرفت را تکذیب کنیم. و اگر در ظاهر نیز تکذیب نکنیم، در قلوب تکذیب آنها نماییم و اگر راهى براى تکذیب نداشته باشیم. مثل آنکه قائل به پیغمبر یا ائمه معصومین (علیهم السلام) باشیم، باب تأویل و توجیه را مفتوح مى‏ کنیم؛ و بالجمله؛ سد باب معرفت الله را مى‏ کنیم. ما رأیت شیئاً الا و رأیت الله قبله و معه و فیه را حمل بر رؤیت آثار مى‏ کنیم. لم أعبد رباً لم أره را به علم به مفاهیم کلیه مثل علوم خود حمل مى‏ نماییم! آیات لقاءالله را به لقاء روز جزا محمول مى‏ داریم. لى مع الله حاله را به حالت رقت قلب مثلاً حمل مى‏ کنیم. وارزقنى النظر الى وجهک الکریم. و آن همه سوز و گدازهاى اولیا را از درد فراق، به فراق حورالعین و طیور بهشتى حمل مى ‏کنیم! و این نیست جز اینکه چون ما مرد این میدان نیستیم و جز حظ حیوانى و جسمانى چیز دیگر نمى‏ فهمیم، همه معارف را منکر مى‏ شویم. و از همه بدبختى‏ها بدتر این انکار است که باب جمیع معارف را بر ما منسد مى‏ کند و ما را از طلب باز مى‏ دارد و به حد حیوانیت و بهیمیت قانع مى‏ کند، و از عوالم غیب و انوار الهیه ما را محروم مى‏ کند. ما بیچاره‏ ها که از مشاهدات و تجلیات به کلى محرومیم از ایمان به این معانى هم، که خود یک درجه از کمال نفسانى است و ممکن است ما را به جایى برساند، دوریم. از مرتبه علم که شاید بذر مشاهدات شود، نیز فرار مى‏ کنیم، و چشم و گوش خود را به کلى مى‏ بندیم و پنبه غفلت در گوش‏ها مى‏ گذاریم که مبادا حرف حق در آن وارد شود. اگر یکى از حقایق را از لسان عارف شوریده یا سالک دلسوخته یا حکیم متألهى بشنویم، چون سامعه ما تاب شنیدن آن ندارد و حب نفس مانع شود که به قصور خود حمل کنیم، فوراً او را مورد همه طور لعن و طعن و تکفیر و تفسیقى قرار مى‏دهیم و از هیچ غیبت و تهمتى نسبت به او فروگذار نمى‏ کنیم. کتاب وقف مى‏ کنیم و شرط استفاده از آن را قرار مى‏دهیم که روزى صد مرتبه لعن به مرحوم ملا محسن فیض کنند! جناب صدرالمتألهین را که سرآمد اهل توحید است، زندیق مى‏ خوانیم و از هیچ گونه توهینى درباره او دریغ نمى ‏کنیم. از تمام کتاب‏هاى آن بزرگوار مختصر میلى به مسلک تصوف ظاهر نشود - بلکه کتاب کسر اصنام الجاهلیه فى الرد على الصوفیه نوشته - با این حال او را صوفى بحت مى‏ خوانیم. کسانى که معلوم‏ الحال هستند و به لسان خدا و رسول (صلى‏ الله علیه و آله و سلم) ملعون‏ اند مى‏ گذاریم، کسى را که با صداى رسا داد ایمان به خدا و رسول و ائمه هدى (علیهم السلام) مى‏زند لعن مى‏ کنیم! من خود مى‏ دانم که این لعن و توهین‏ها به مقامات آنها ضررى نمى‏ زند، بلکه شاید به حسنات آنها افزاید و موجب ارتفاع درجات آنها گردد، ولى اینها براى خود ماها ضرر دارد چه بسا باشد که باعث سلب توفیق و خذلان ما گردد. شیخ عارف ما، روحى فداه، مى‏ فرمود هیچ وقت لعن شخصى نکنید، گرچه به کافرى که ندانید از این عالم چگونه‏ منتقل شده مگر آنکه ولى معصومى از حال بعد از مردن او اطلاع دهد، زیرا که ممکن است در وقت مردن مؤمن شده باشد. پس لعن به عنوان کلى بکنید. یکى داراى چنین نفس قدسیه‏اى است که راضى نمى‏ شود به کسى که در ظاهر کافر مرده توهین شود به احتمال آنکه شاید مؤمن شده باشد در دم مردن، یکى هم مثل ما است! و الى الله المشتکى که واعظ شهر با آنکه اهل علم و فضل است در بالاى منبر در محضر علما و فضلا مى‏ گفت: فلان با آنکه حکیم بود قرآن هم مى‏ خواند! این به آن ماند که گوییم: فلان با آنکه پیغمبر بود اعتقاد به مبدأ و معاد داشت! من نیز چندان عقیده به علم فقط ندارم و علمى که ایمان نیاورد حجاب اکبر مى‏ دانم، ولى تا ورود در حجاب نباشد خرق آن نشود. علوم بذر مشاهدات است. گو که ممکن است گاهى بى‏ حجاب اصطلاحات و علوم به مقاماتى رسید، ولى این از غیر طریق عادى و خلاف سنت طبیعى است و نادر اتفاق مى‏ افتد؛ پس طریقه خداخواهى و خداجویى به آن است که انسان در ابتداى امر وقتش را صرف مذاکره حق کند، و علم بالله و اسماء و صفات آن ذات مقدس را از راه معمولى آن در خدمت مشایخ آن علم تحصیل کند؛ و پس از آن، به ریاضات علمى و عملى معارف را وارد قلب کند که البته نتیجه از آن حاصل خواهد شد. و اگر اهل اصطلاحات نیست، نتیجه حاصل تواند کرد از تذکر محبوب و اشتغال قلب و حال به آن ذات مقدس. البته این اشتغال قلبى و توجه باطنى اسباب هدایت او شود و حق تعالى از او دستگیرى فرماید، و پرده‏اى از حجاب‏ها براى او بالا رود و از این انکارهاى عامیانه قدرى تنزل کند؛ و شاید با عنایات خاصه حق تعالى راهى به معارف پیدا کند. انه ولى النعم
۹۲/۱۱/۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
علی بزّازی

امام خمینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی