شیعیان راستین
دوشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۲، ۰۹:۳۷ ب.ظ
آیت الله علامه حسینی طهرانی نقل می کردند از آیت الله حاج شیخ محمّد جواد انصارى همدانى رضوان الله تعالى علیه که می فرمودند: بسیارى از بزرگان سابق که از کلمات آنان استفاده مىشود که سنّى مذهب بودهاند، آنها این معنى را تقیّةً ابراز مىنمودند و الّا آنها شیعه بودهاند.ابن فارض در آخر قصائدش تعریف از أبابکر میکند و علّت آنرا پیرمردى قرار میدهد، و تعریف از عمر می کند و علّت آنرا کشف قرار میدهد ، لکن چون تعریف از أمیر المؤمنین علیه السّلام میکند علّت آنرا وصىّ بودن آن حضرت قرار میدهد. و درست بواسطه این تعریف، تخریب خلفاى سابق را میکند.
یکى از شاگردان مرحوم جلوه استاد یگانه حکمت براى من نقل نمود که مرحوم جلوه هر روزصبح که بر منبر میرفت مقدارى به محیى الدّین عربى بد مىگفت و به او دشنام داده لعن میکرد. و این عادت همیشگى مرحوم جلوه بود؛ زیرا مىگفت که محیى الدّین سنّى مذهب است.یکروز که مرحوم جلوه براى تدریس به منبر صعود نمود در اوّل صحبتش فرمود که : مرحوم محیى الدّین شیعه بوده و سنّى مذهب نبوده. و مقدارى از منقبت و مدح او بیان نمود. ماهمه شاگردان تعجّب نمودیم که چگونه استاد هر روز زبان دشنام به محیى الدّین گشوده و امروز بر عکس مدح و منقبت او را مىنماید. در این حال مرحوم جلوه فرمود: دیشب در خواب دیدم باغهاى بسیارى مملوّ از گل و ریاحین و درختهاى بسیار لطیف گفتند:اینجا بهشت است و از منازل محیى الدّین است. بسیار تعجّب نمودم که چگونه جاى محیى الدّین سنّى مذهب در این باغهاست.ناگاه روانه شدم تا به قصرى بلند پایه که مرصّع به جواهرات بود بالا رفتم. در آنجا جماعتى از بزرگان و سادات حضور داشتند، و این قصر متعلّق به محیى الدّین بود، و من گویا از پشت حجابى تماشاى این منظره را مىنمودم. من در آن مجلس دم درب نشسته و سر خود را پائین انداخته بودم و از روى محیى الدّین شرمنده بودم که چنین بدگوئىهائى درباره او نمودهام.
محیى الدّین گفت: چرا دم درب نشسته و سر خود را پائین انداختهاى؟
گفتم: از شما شرمنده هستم.
گفت: اى میرزاى جلوه تماشا کن. چون نگریستم از دریچه اطاق در میان باغ انواع و اقسام
حیوانات سبع و درنده دیدم.
گفت: اى سیّد جلوه! اگر در میان آنها بودى چه میکردى؟ عرض کردم: خود را حفظ مىنمودم.
فرمود: من در دنیا در میان چنین حیواناتى گرفتار بودم و مطالب من که از آنها سنّى بودن من ظاهر است براى حفظ خون خود تقیّةً نگاشتهام.
یکى از شاگردان مرحوم جلوه استاد یگانه حکمت براى من نقل نمود که مرحوم جلوه هر روزصبح که بر منبر میرفت مقدارى به محیى الدّین عربى بد مىگفت و به او دشنام داده لعن میکرد. و این عادت همیشگى مرحوم جلوه بود؛ زیرا مىگفت که محیى الدّین سنّى مذهب است.یکروز که مرحوم جلوه براى تدریس به منبر صعود نمود در اوّل صحبتش فرمود که : مرحوم محیى الدّین شیعه بوده و سنّى مذهب نبوده. و مقدارى از منقبت و مدح او بیان نمود. ماهمه شاگردان تعجّب نمودیم که چگونه استاد هر روز زبان دشنام به محیى الدّین گشوده و امروز بر عکس مدح و منقبت او را مىنماید. در این حال مرحوم جلوه فرمود: دیشب در خواب دیدم باغهاى بسیارى مملوّ از گل و ریاحین و درختهاى بسیار لطیف گفتند:اینجا بهشت است و از منازل محیى الدّین است. بسیار تعجّب نمودم که چگونه جاى محیى الدّین سنّى مذهب در این باغهاست.ناگاه روانه شدم تا به قصرى بلند پایه که مرصّع به جواهرات بود بالا رفتم. در آنجا جماعتى از بزرگان و سادات حضور داشتند، و این قصر متعلّق به محیى الدّین بود، و من گویا از پشت حجابى تماشاى این منظره را مىنمودم. من در آن مجلس دم درب نشسته و سر خود را پائین انداخته بودم و از روى محیى الدّین شرمنده بودم که چنین بدگوئىهائى درباره او نمودهام.
محیى الدّین گفت: چرا دم درب نشسته و سر خود را پائین انداختهاى؟
گفتم: از شما شرمنده هستم.
گفت: اى میرزاى جلوه تماشا کن. چون نگریستم از دریچه اطاق در میان باغ انواع و اقسام
حیوانات سبع و درنده دیدم.
گفت: اى سیّد جلوه! اگر در میان آنها بودى چه میکردى؟ عرض کردم: خود را حفظ مىنمودم.
فرمود: من در دنیا در میان چنین حیواناتى گرفتار بودم و مطالب من که از آنها سنّى بودن من ظاهر است براى حفظ خون خود تقیّةً نگاشتهام.