هو

معارف

هو

معارف

هو

پربیننده ترین مطالب

  • ۱۲ مرداد ۹۳ ، ۲۳:۳۱ توکل

آخرین نظرات

سرّ حقیقت

شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۲، ۰۹:۴۴ ب.ظ
سروده آیت الله حاج شیخ محمد حسین غروى اصفهانى معروف به
کمپانى، در ولادت سید المرسلین صلى الله علیه و آله
:
 عنـقــای  طـبعم  یـاد کـرد از قـلـّه  قـاف قـِـدَم
روح القدس امداد کرد در هر نفس در هر قدم
کردم به آسـانی صعود ازعـالم غـیب و شهود
تا « قابَ قـوسـین » وجود٬ تا حدّ اقلیم عدم
گشتم چو از خود بى خبر نخل امیدم داد بر
زد آفتاب عقل سر،حتى إنجلّت عنّى الظلم
دیدم  بعین حق عیان ، در  مجمع  روحانیان
ما لیس یحکیه  البیان، ما لیس یحویه القلم
از نغمه خیل ملک ٬ خندان و رقصان نه فلک
ذرات عالم یک به یک در سلک عشرت منتظم
شـادان زماهی تا بـه ماه ازمـژده میلادشـاه
شاهـنـشه انـجـم سپـاه فرمـانـده لـوح وقلم
فیض نخستین٬ عقل کلّ٬ ختم نبیین و رسل
اربـاب انـواع و مثـل انـدر درش کــمـتـر خـدم
رفرف  سوار راه  عشق زیبا نگار شاه  عشق
شاه فـلک خرگـاه عـشق سلطـان اقـلیم هـمم
عقل العقول الواسعه شمس الشموس الطالعه
بدر   البدور   اللامعه  کشّاف  استار   الغمم
دیباچه  ایجاد  او  ، سر  حلقه   ارشاد   او
میزان عدل و داد او، حرف نخست  اوّل رقم
بـزم حـقـیقـت طور او، شمع طـریقـت نور او
یـک آیـه از دسـتـور او، مجــمـوعـه کــلّ حکم
 تورات و  انجیل و زبور ، رمزی از آن دستور نور
نور کلامـش در ظهور، بر فرق کیـوان زد عـلـم
خال و خطش ام الکتاب، لعل لبش فصل الخطاب
رفتار  او  معجز مأب  ، گفتار  او  محیى  الرمم
لولاک ، تشریف  برش ، تاج " لعمرک"  برسرش
از ذره کـم  تـر در درش ،  فـرّ فـریـدون جـاه جـم
گردون  و  مـهر و  ماه او ، خـاک  ره  خـرگاه  او
درگـاه عـالی جـاه او ،پـشـت فـلک را کـرده خـم
سرشار شد دریای عشق، یا ابر گوهرزای عشق
چـون درّه بـیضای عـشـق، تـابــیـد از کـان کـرم
 از محفل غیب مصون ،شد شاهد هستى برون
یا از رواق کاف و نون، قد اشرق المجلى الاتم
لا هوت  حىّ  لم یزل  ،  از  مطلع  حسن ازل
بالحق  و  الصدق  نزل ، ناسوت  شد  باغ ارم
شـد نقـطه حسن نگـار ،  پرگـار وحـدت را مدار
 توحید را کرد استـوار ، زد نقش کثرت را به هـم
عالـم سراپا نور شـد ،  رشک  فـضای طور شـد
 ام  الـقـری مـعـمـور شـد ،  از مـقـدم  صدر أمـم
بشـکسـت طاق کـسروی، بنیاد ایمان شـد قـوی
 دسـت قــوای مـعـنـوی، شــد فـاتـح مـلـک عــجـم
آئــــیــنـه  آئـیـن او ، جــــــام  حــقــایـق  بـیــن او
جـمع  الـجوامع  دیـن  او ،شـد خـیـر ادیـان لاجـرم
گنج  معارف  را  گشود ، سرّ  حقیقت  را  نمود
افشاند  هر  درّى  که  بود  ،  عمّ  البرایا بالنعم
در بـارگـاه قـرب حق  ،  بر ما سوا بودش سبـق
بگذشت از هفتم طبق ، وز عرش اعظم نیز هم
چون  همّتش بالا کشید ، تا بزم  أو أدنى کشید
عقل  از  تصوّر  پا کشید ، فى  مثله جفّ القلم
آدم  صفى  الله  شد ، تشریف  آن  درگاه  شد
نخلیکه خاطر خواه  شد ،  بهر ثمر شد محترم
طوفان عشقش دل گرفت، از نوح تا ساحل گرفت
در سایه اش منزل گرفت ، تا شد ضجیع ابن عم
مـوسی  کـلـیـم   طور او  ، دیـدار  او  مـنظـور او
 عیسی  یکی گنجور او  ، او روح بخش و روح دم
از  ماه کنعـانی مـگـو  ، کـایـن  جا  نـدارد  آبـرو
شد در ره عشقش فرو ،صد یوسف اندر چاه غم
سر  خلیل  اهل  الله  او   ، سرّ  دل  آگاه   او
عالم رعیّت شاه او،بشنو ز من بى بیش و کم
شاها گدای این درم ، وز جان و دل مدحتگرم
هرگز از این در نگذرم ،  خواهی بگو  لا یا نعم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی