سواد هستی 3
جمعه, ۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۵۱ ب.ظ
مقصود از مثالهایی که در نوشتۀ قبلی آورده شد، پیش از هر چیز این بود که بفهمیم گویی حقایق هستی، چیزهایی است که با درکی که ما از جهان داریم، غیرقابل فهم است، بنابراین ما باید الفبایِ زبانی که خدا دارد و در قرآن با آن سخن میگوید را بیاموزیم و گفتیم که آیهای که خداوند در آن به آتش میگوید تا بر ابراهیم سرد و سلامت شود، یکی از آیات بزرگی است که ما با توجه به آن میتوانیم مقدمات این الفبا را بیاموزیم.
منظورمان از الفبای فهم، نقاط اصلی و پایههای فهم زبان الهی است. به این معنی که اگر انسان، آن نقطه را بفهمد، تازه راهش برای فهم پلههای بعدی باز میشود و اگر نفهمد، همانجا متوقف میشود و دیگر راهی برای جلو رفتن نمییابد.
برگردیم به آیه، خداوند خطاب به آتش میفرماید: «یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ». در همان ابتدا، توجه ما باید به نکته جلب شود: اولاً اینکه خداوند آتش را مورد خطاب خود قرار میدهد و نه ابراهیم را. یعنی نمیگوید ای ابراهیم! در آتش نسوز! بلکه به آتش میگوید بر ابراهیم سرد باش. پس راه این را میبندد که کسی فکر کند، این از کرامات و معجزات ابراهیم بوده است، یا لباس نسوز بر تن کرده بوده است، یا هر چه. چرا که خطاب به آتش است.
نکتۀ دوم این است که خداوند به آتش نمیگوید نسوزان، بلکه به آتش میگوید سرد باش! حالا سوال این است که اصلاً یعنی چه که آتش سرد باشد؟ مگر آتش ذاتش داغ بودن و سوزاندن نیست؟ تازه ماجرا از این هم دقیقتر است. چرا که خداوند به آتش میگوید «بر ابراهیم» سرد باش. یعنی خود مشرکین که آتش را برپا کرده بودند، اگر نزدیک آن میآمدند، از هرم آن میسوختند اما همین آتش، ابراهیم را نمیسوزاند، بلکه بر او سرد و سلامت بود. با این گفته، این مسئله را هم رد میکند که آتش، آتشی بوده که نمیسوزانده یا سرد بوده و یا امثال آن. یعنی همزمان با آنکه ابراهیم در آتش نشسته بود و سردش هم شده بود، اگر کسی کنار ابراهیم مینشست، بلافاصله آتش میگرفت. همان آتش که همه را میسوزاند، ابراهیم را نمیسوزاند و همان دودی که خفه میکند، برای ابراهیم سلامت بود. اینها یعنی چه؟ یعنی چه که آتش بر یکی سرد باشد و بر دیگری داغ؟ خداوند از تمام ماجرا دارد این را بیان میکند که: لامؤثر فیالوجود، الا الله. یعنی آتش، اگر گرم است، گرمیاش را از خدا گرفته است و اگر خدا بخواهد سرد بشود، سرد میشود. همینطور اگر کشتی در آب فرو نمیرود، خداست که کشتی را روی آب نگاه داشته است، و اگر بخواهد غرق شود، غرق میشود. خداست که دانه را از زمین میرویاند و اگر نخواهد، نمیرویاند. یعنی همین افعالی که ما، با فکر و بدن خودمان انجام میدهیم، به اراده و خواست الهی است و تأثیراتی که این اعمال به جا میگذارد هم ذیل ارادۀ الهی است.
بنابراین چیزی در هستی اثر نمیگذارد، اثرگذاری برای خداست. آب تشنگی را برطرف میکند، اما اگر خدا بخواهد، آب خوردن، تشنگی را میافزاید. غذا همینطور است، دارو همینطور است و...
بنابراین این دکتر نیست که ما را معالجه میکند، دکتر سرباز خداست، چنانکه خداوند میفرماید هر چه در آسمان و زمین است، سرباز خداست و مطیع فرمانهای او.
وقتی اینطور به هستی نگاه کنیم، میبینیم که همه چیز در هستی، آیۀ پروردگارش است. مومن در اینکه کشتی روی آب میایستد، ارادۀ خدا را میبیند. در اینکه آب تشنگی را برطرف میکند، آیۀ خدا را میبیند، در اینکه الکترونها دور هستۀ مولکل میچرخند، آیۀ خدا را میبیند. خلاصه اینکه تمام علوم اعم از فیزیک و شیمی و......همگی ظهور اراده الهی و آیه ای از آیات الهی اند و بس. به همین خاطر است که امیرالمومنین در نهجالبلاغه میفرماید: کسی که «به» دنیا نگاه کند، کور میشود، اما کسی که «با» دنیا نگاه کند، بینا میشود. انشاءالله خداوند چشم آیه بین به ما عطا کند.
منظورمان از الفبای فهم، نقاط اصلی و پایههای فهم زبان الهی است. به این معنی که اگر انسان، آن نقطه را بفهمد، تازه راهش برای فهم پلههای بعدی باز میشود و اگر نفهمد، همانجا متوقف میشود و دیگر راهی برای جلو رفتن نمییابد.
برگردیم به آیه، خداوند خطاب به آتش میفرماید: «یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ». در همان ابتدا، توجه ما باید به نکته جلب شود: اولاً اینکه خداوند آتش را مورد خطاب خود قرار میدهد و نه ابراهیم را. یعنی نمیگوید ای ابراهیم! در آتش نسوز! بلکه به آتش میگوید بر ابراهیم سرد باش. پس راه این را میبندد که کسی فکر کند، این از کرامات و معجزات ابراهیم بوده است، یا لباس نسوز بر تن کرده بوده است، یا هر چه. چرا که خطاب به آتش است.
نکتۀ دوم این است که خداوند به آتش نمیگوید نسوزان، بلکه به آتش میگوید سرد باش! حالا سوال این است که اصلاً یعنی چه که آتش سرد باشد؟ مگر آتش ذاتش داغ بودن و سوزاندن نیست؟ تازه ماجرا از این هم دقیقتر است. چرا که خداوند به آتش میگوید «بر ابراهیم» سرد باش. یعنی خود مشرکین که آتش را برپا کرده بودند، اگر نزدیک آن میآمدند، از هرم آن میسوختند اما همین آتش، ابراهیم را نمیسوزاند، بلکه بر او سرد و سلامت بود. با این گفته، این مسئله را هم رد میکند که آتش، آتشی بوده که نمیسوزانده یا سرد بوده و یا امثال آن. یعنی همزمان با آنکه ابراهیم در آتش نشسته بود و سردش هم شده بود، اگر کسی کنار ابراهیم مینشست، بلافاصله آتش میگرفت. همان آتش که همه را میسوزاند، ابراهیم را نمیسوزاند و همان دودی که خفه میکند، برای ابراهیم سلامت بود. اینها یعنی چه؟ یعنی چه که آتش بر یکی سرد باشد و بر دیگری داغ؟ خداوند از تمام ماجرا دارد این را بیان میکند که: لامؤثر فیالوجود، الا الله. یعنی آتش، اگر گرم است، گرمیاش را از خدا گرفته است و اگر خدا بخواهد سرد بشود، سرد میشود. همینطور اگر کشتی در آب فرو نمیرود، خداست که کشتی را روی آب نگاه داشته است، و اگر بخواهد غرق شود، غرق میشود. خداست که دانه را از زمین میرویاند و اگر نخواهد، نمیرویاند. یعنی همین افعالی که ما، با فکر و بدن خودمان انجام میدهیم، به اراده و خواست الهی است و تأثیراتی که این اعمال به جا میگذارد هم ذیل ارادۀ الهی است.
بنابراین چیزی در هستی اثر نمیگذارد، اثرگذاری برای خداست. آب تشنگی را برطرف میکند، اما اگر خدا بخواهد، آب خوردن، تشنگی را میافزاید. غذا همینطور است، دارو همینطور است و...
بنابراین این دکتر نیست که ما را معالجه میکند، دکتر سرباز خداست، چنانکه خداوند میفرماید هر چه در آسمان و زمین است، سرباز خداست و مطیع فرمانهای او.
وقتی اینطور به هستی نگاه کنیم، میبینیم که همه چیز در هستی، آیۀ پروردگارش است. مومن در اینکه کشتی روی آب میایستد، ارادۀ خدا را میبیند. در اینکه آب تشنگی را برطرف میکند، آیۀ خدا را میبیند، در اینکه الکترونها دور هستۀ مولکل میچرخند، آیۀ خدا را میبیند. خلاصه اینکه تمام علوم اعم از فیزیک و شیمی و......همگی ظهور اراده الهی و آیه ای از آیات الهی اند و بس. به همین خاطر است که امیرالمومنین در نهجالبلاغه میفرماید: کسی که «به» دنیا نگاه کند، کور میشود، اما کسی که «با» دنیا نگاه کند، بینا میشود. انشاءالله خداوند چشم آیه بین به ما عطا کند.
۹۳/۰۳/۰۲