وحدت و محبت
دوشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۷:۴۷ ق.ظ
بررسی وحدت شخصی وجود در تمهید القواعد به قلم آیت الله جوادی آملی:
حمدْ خدایی را که تمام حقیقتِ هستی است: ﴿هو الأوّل و الآخر و الظاهر و الباطن﴾ و سپاسْ معبودی را که با همه اشیا و اشخاص هست: ﴿هو معکم أینما کنتم﴾ و ثنا آفریدگاری را رواست که هر چیزی جز او فانی و هالک است: ﴿کل من علیها فان ٭ و یبقی وجه ربّک ذو الجلال و الإکرام﴾، ﴿کل شیء هالک إلاّ وجهه﴾ و ستایش پروردگاری را بجاست که به هر سو بنگرید، چهره او را مییابید: ﴿اینما تولّوا فثمّ وجه الله﴾ و نیایش به درگاه خدایی سزاست که هر چیزی جز او سراب و باطل است؛ لذا بنده راستینِ معبودی که «اَصدَقُ القائلین» است: ﴿ومن اَصدَقُ من الله قیلاً﴾، از زبان صادق مصدّق رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم)پس از سرودنِ
اَلا کل شیء ما خلا الله باطل ٭٭٭٭ وکل نعیم لا محالة زائل
بهترین جایزه را که «اَصدقُ بیتٍ قالته العرب قول لبید» باشد، دریافت کرد. تحیّت و درود بر تمام فرشتگان تقدیس و تسبیح، و انبیای تعلیم و تزکیه، مخصوصاً خاتم آنان و عترت طاهرین وی(علیهمالسلام) که مظاهر اسم اعظماند و تا خدای را با حقیقت ایمان نبینند، عبادت نمیکنند: «اَفَاَعبُد ما لا أری» و هرگونه نثار و ایثاری را فقط برای او انجام میدهند؛ ﴿إنّما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاءً و لا شکوراً﴾ ؛ به ویژه بر خاتَم اولیا و خاتم اوصیا حضرت بقیّة الله ارواح من سواه فداه که تحقّق آیه کریمه «لیظهره علی الدین کلّه» به ظهور آن مصلح جهانی موکول شده و عصاره سلسله اصفیا و اوصیا در سنّت و سیرت او نهفته است و نظام طبیعت با ارتحال وی مختل میگردد.
نقش بنیادین محبّت
غایت حرکت حُبّی خداوند، همانا پیدایش انسان کاملی است که حبیب اوست و رسالت حبیب خدا ترسیم هندسه محبّت است: ﴿ان کنتم تحبّون الله فاتّبعونی یحببکم الله﴾ ؛ لذا مزد پیامبری خویش را به دستور محبوب جهان هستی، دوستی عترت طاهرین خود قرار داد: ﴿قل لا اسئلکم علیه اجراً الاّ المودّة فی القربی﴾ و این مودّت از بارزترین مصادیق حسنه است، چون در تلوِ تعیین مُزد رسالت فرمود: ﴿و مَن یقترف حسنةً نزد له فیها حسناً﴾ و محبّت عترت طاهرین که اجر پیامبری رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم)قرار گرفت، به سود محبّان است، نه به نفع محبوب و نه به سود پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم)؛ چنانکه فرمود: ﴿قل ما سألتکم من اجرٍ فهو لکم ان اجری الاّ علی الله و هو علی کل شیء شهید﴾.
و سرّ انتفاع محبّان از مودّت اهل بیت عصمت(علیهمالسلام) آن است که امامت، صراط مستقیم و سبیل سوی خداست و تولّی آنان همانا تطرّق راه مستقیم الهی است؛ چنانکه فرمود: ﴿قل ما اسئلکم علیه من اجرٍ الاّ من شاء ان یتّخذ الی ربّه سبیلاً﴾ ؛
همانطور که تهجّد و شبزندهداری از مصادیق روشن پیمودن صراط مستقیم خداست؛ چنانکه در سیاق آیات نماز شب فرمود: ﴿ان هذه تذکرة فمن شاء اتّخذ الی ربّه سبیلاً﴾.
محبّت اصلی، وقف محبّ اصیل و محبوب اصلی است و آن، حبّ خدا به ذات خویش است که از آن به «المحبّة الأصلیّة» یاد می شود. بندگان وی دوستی او را در سر می پرورانند و دل مُتَیّم از محبّت وی را مسئلت می نمایند؛ «وقلبی بحبّک متیّماً».
لیکن حبّ مظاهر تامّ او، یعنی عترت طاهرین (علیهمالسلام)، نزدیک ترین راه نیل به محبّت آن محبوب بالذّات است؛ چنانکه دوستی اهل بیت (علیهمالسلام) به دستور همان محبوب محض، تنظیم و تدوین شده است. محبّت که صراط مستقیم بین محبّ و محبوب است، از روشن ترین مواردِ «أدقّ من الشعر و أحَدّ من السیف» است، زیرا تشخیص حبّ صادق از کاذب، از مو باریکتر، و پیمودن طریق حب از طی لَبه تیزِ شمشیر دشوارتر است. آغاز دوستی، همانا رنجوری و پایان آن، مرگ است:
وَ عِش خالیاً فالحُبّ راحته عنی ٭٭٭٭ واوّله سقمٌ وآخره قتلٌ
البته سعادت در شهادت محبّانه است و اگر کسی توان آن را نداشت، او را رها کند، زیرا برای او اهل و لائق دیگری است؛
فإن شئت ان تحیا سعیداً فمُت به ٭٭٭٭ شهیداً وإلاّ فلغرام له أهلٌ
برای نیل به شهد عَسَل، تحمّل نیش زنبور لازم است؛
فَمن لم یمت فی حبّه لم یَعِشْ به ٭٭٭٭ و دون اجتناء النَحل ما جَنَتِ النَحل
و کسی که در راه محبوب راستین به کام مرگ رفت، حق دوستی را ادا نمود، ولی مدّعیان محبت بدانند که هرگز چشمی که با سرمه سیاه شد، همتای چشمان مشکی نخواهد بود؛
و قل لقتیل الحُبّ وفّیتَ حَقَّه ٭٭٭٭ وللمدّعی هَیْهاتَ ما الکَحَلُ الْکُحْلُ
محبّ حقیقی به محبوبان راستین خود می گوید، محبّتْ شفاعتم را در پیشگاه شما تأمین میکند؛ در صورتی که شما بخواهید رشته و طناب متصل خواهد شد؛
أحِبّةَ قَلبی والمَحبّة شافعی ٭٭٭٭ لدیکم إذا شئتم بها اتصل الحبلُ
دوست واقعی، همه آثار محبوب الهی را قسط و عدل می یابد و آن را شیرین و گوارا تلقّی می کند؛
وتَعذِیبُکُم عَذبٌ لدی وجَورُکم ٭٭٭٭ علّی بما یقضی الهوی لکُمُ عدلٌ
رنجوری محب گاهی وی را آن چنان از پا در می آورد که از فرط لاغری شناخته نمی شود، زیرا از شدت نحیفی، فَیء و سایه ندارد؛
«خَفِیت ضنی حتی لقد ضَلّ عائِدی ٭٭٭٭ وکیف تَری القوّادُ مَنْ لا له ظِلٌّ».
سالکان کوی وِداد، دادِ خویش از دهرِ بی داد ستادند و دادِ مدهوشی سر دادند و محرومانِ از کأس مودت را به افسوس بر اتلاف عمر فرا خواندند، و آنان را به ریزش اشک در ماتم عمر بر باد رفته تهدید کردند. عمر بن ابی الحسن بن المرشد بن علی الحموی الاصل المصری المولد والدّار والوفاة، معروف به ابن فارض (576 ـ 632) که از شیفتگان وادی وِداد و دلباختگان صحنه صفا و فرهیختگان فُسحه وفا و سرمستان ساغَر ولا است، درباره دوستی حبیب خدا قصیده غرّای میمیّه دارد که برخی ابیات آن این است؛
شَرِبنا علی ذکر الحبیب مُدَامةً ٭٭٭٭ سکرنا بها مِن قَبلِ أن یُخْلَق الکَرْمُبه
یاد دوست شراب نوشیده و مست شدیم، قبل از آنکه درخت انگور در جهان خلق شود.
یقولون لی صِفْها فأنْتَ بوَصفِها ٭٭٭٭ خَبیرٌ أجَلْ عِندِی بأوصافها علمٌ
به من گفتند: تو از اوصاف آن مِی آگاهی، آن را وصف کن، آری! من به اوصاف آن مطلع هستم و علم به صفات او نزد من است.
صفاءٌ و لا ماءٌ ولطفٌ و لا هوا ٭٭٭٭ و نورٌ و لا نارٌ و روحٌ ولا جسمٌ
گرچه هیچ اثری از آب و هوا در او نیست، لیکن صفای آب زلال و لطافت نسیم را داراست، و گرچه هیچ آتشی و جسمی در او نیست، لیکن روشنی آتش و روح جسم زنده را واجد است.
و قالوا شَرِبْتَ الإثمَ کَلاّ وإنّم ٭٭٭٭ شَربتُ التی فی تَرکِها عِندِیَ الإثمُ
گفتند: شرابی نوشیدی که قرآن درباره او به اثم یاد نمود. هرگز! فقط چیزی نوشیدم که نزد من ترک آن گناه است.
عَلی نفسه فَلیبْکِ مَن ضاعَ عُمْرَه ٭٭٭٭ ولیس له فیه نصیبٌ ولا سَهمٌ
کسی که عمر را بدونِ مَی محبت حبیب خدا سپری کرد، بر سوگ خویش بنالد. چون محبت در برابر زیبایی محبوب است و خداوندِ زیبا آفرین، از هر جمیلی با جمال تر، و از هر جلیلی با جلالتر است و رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و عترت طاهرین(علیهمالسلام) او، مظاهر عظیم ترین نام های الهی اند، دوستی خدا و اولیای خاص وی کمال بَرین بوده و جان سپردن در راه آن سعادت خواهد بود؛ لذا ابن فارض که خود را پیشوای شیفتگان کوی محبت می داند، از کسی که در اثر ملامت، راه حبّ را رها میکند، تبرّی می جوید؛
وکُلّ فتی یَهوی فإنّی إمامُهُ ٭٭٭٭ وإنّی بَریءٌ مِن فتی سامِعِ العَذْلِ
در این باره چنین می سراید:
و إذا سألتک إن أراک حقیقةً ٭٭٭٭ فاسمح ولاتجعل جوابی لن تری
عنّی خذوا و بی اقتدوا ولی اسمعوا ٭٭٭٭ وتحدّثوا بصبابتی بین الوری
ولقد خلوت مع الحبیب و بیننا ٭٭٭٭ سرّ أرقّ من النسیم إذا سری
فدهشت بین جماله و جلاله ٭٭٭٭ و غدا لسان الحال عنی مخبرا
فادر لحاظک فی محاسن وجهه ٭٭٭٭ تلق جمیع الحسن فیه مصوّرا
لو أن کل الحسن تکمل صورةً ٭٭٭٭ ورآه کان مهلّلاً و مکبّراً
حمدْ خدایی را که تمام حقیقتِ هستی است: ﴿هو الأوّل و الآخر و الظاهر و الباطن﴾ و سپاسْ معبودی را که با همه اشیا و اشخاص هست: ﴿هو معکم أینما کنتم﴾ و ثنا آفریدگاری را رواست که هر چیزی جز او فانی و هالک است: ﴿کل من علیها فان ٭ و یبقی وجه ربّک ذو الجلال و الإکرام﴾، ﴿کل شیء هالک إلاّ وجهه﴾ و ستایش پروردگاری را بجاست که به هر سو بنگرید، چهره او را مییابید: ﴿اینما تولّوا فثمّ وجه الله﴾ و نیایش به درگاه خدایی سزاست که هر چیزی جز او سراب و باطل است؛ لذا بنده راستینِ معبودی که «اَصدَقُ القائلین» است: ﴿ومن اَصدَقُ من الله قیلاً﴾، از زبان صادق مصدّق رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم)پس از سرودنِ
اَلا کل شیء ما خلا الله باطل ٭٭٭٭ وکل نعیم لا محالة زائل
بهترین جایزه را که «اَصدقُ بیتٍ قالته العرب قول لبید» باشد، دریافت کرد. تحیّت و درود بر تمام فرشتگان تقدیس و تسبیح، و انبیای تعلیم و تزکیه، مخصوصاً خاتم آنان و عترت طاهرین وی(علیهمالسلام) که مظاهر اسم اعظماند و تا خدای را با حقیقت ایمان نبینند، عبادت نمیکنند: «اَفَاَعبُد ما لا أری» و هرگونه نثار و ایثاری را فقط برای او انجام میدهند؛ ﴿إنّما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاءً و لا شکوراً﴾ ؛ به ویژه بر خاتَم اولیا و خاتم اوصیا حضرت بقیّة الله ارواح من سواه فداه که تحقّق آیه کریمه «لیظهره علی الدین کلّه» به ظهور آن مصلح جهانی موکول شده و عصاره سلسله اصفیا و اوصیا در سنّت و سیرت او نهفته است و نظام طبیعت با ارتحال وی مختل میگردد.
نقش بنیادین محبّت
غایت حرکت حُبّی خداوند، همانا پیدایش انسان کاملی است که حبیب اوست و رسالت حبیب خدا ترسیم هندسه محبّت است: ﴿ان کنتم تحبّون الله فاتّبعونی یحببکم الله﴾ ؛ لذا مزد پیامبری خویش را به دستور محبوب جهان هستی، دوستی عترت طاهرین خود قرار داد: ﴿قل لا اسئلکم علیه اجراً الاّ المودّة فی القربی﴾ و این مودّت از بارزترین مصادیق حسنه است، چون در تلوِ تعیین مُزد رسالت فرمود: ﴿و مَن یقترف حسنةً نزد له فیها حسناً﴾ و محبّت عترت طاهرین که اجر پیامبری رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم)قرار گرفت، به سود محبّان است، نه به نفع محبوب و نه به سود پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم)؛ چنانکه فرمود: ﴿قل ما سألتکم من اجرٍ فهو لکم ان اجری الاّ علی الله و هو علی کل شیء شهید﴾.
و سرّ انتفاع محبّان از مودّت اهل بیت عصمت(علیهمالسلام) آن است که امامت، صراط مستقیم و سبیل سوی خداست و تولّی آنان همانا تطرّق راه مستقیم الهی است؛ چنانکه فرمود: ﴿قل ما اسئلکم علیه من اجرٍ الاّ من شاء ان یتّخذ الی ربّه سبیلاً﴾ ؛
همانطور که تهجّد و شبزندهداری از مصادیق روشن پیمودن صراط مستقیم خداست؛ چنانکه در سیاق آیات نماز شب فرمود: ﴿ان هذه تذکرة فمن شاء اتّخذ الی ربّه سبیلاً﴾.
محبّت اصلی، وقف محبّ اصیل و محبوب اصلی است و آن، حبّ خدا به ذات خویش است که از آن به «المحبّة الأصلیّة» یاد می شود. بندگان وی دوستی او را در سر می پرورانند و دل مُتَیّم از محبّت وی را مسئلت می نمایند؛ «وقلبی بحبّک متیّماً».
لیکن حبّ مظاهر تامّ او، یعنی عترت طاهرین (علیهمالسلام)، نزدیک ترین راه نیل به محبّت آن محبوب بالذّات است؛ چنانکه دوستی اهل بیت (علیهمالسلام) به دستور همان محبوب محض، تنظیم و تدوین شده است. محبّت که صراط مستقیم بین محبّ و محبوب است، از روشن ترین مواردِ «أدقّ من الشعر و أحَدّ من السیف» است، زیرا تشخیص حبّ صادق از کاذب، از مو باریکتر، و پیمودن طریق حب از طی لَبه تیزِ شمشیر دشوارتر است. آغاز دوستی، همانا رنجوری و پایان آن، مرگ است:
وَ عِش خالیاً فالحُبّ راحته عنی ٭٭٭٭ واوّله سقمٌ وآخره قتلٌ
البته سعادت در شهادت محبّانه است و اگر کسی توان آن را نداشت، او را رها کند، زیرا برای او اهل و لائق دیگری است؛
فإن شئت ان تحیا سعیداً فمُت به ٭٭٭٭ شهیداً وإلاّ فلغرام له أهلٌ
برای نیل به شهد عَسَل، تحمّل نیش زنبور لازم است؛
فَمن لم یمت فی حبّه لم یَعِشْ به ٭٭٭٭ و دون اجتناء النَحل ما جَنَتِ النَحل
و کسی که در راه محبوب راستین به کام مرگ رفت، حق دوستی را ادا نمود، ولی مدّعیان محبت بدانند که هرگز چشمی که با سرمه سیاه شد، همتای چشمان مشکی نخواهد بود؛
و قل لقتیل الحُبّ وفّیتَ حَقَّه ٭٭٭٭ وللمدّعی هَیْهاتَ ما الکَحَلُ الْکُحْلُ
محبّ حقیقی به محبوبان راستین خود می گوید، محبّتْ شفاعتم را در پیشگاه شما تأمین میکند؛ در صورتی که شما بخواهید رشته و طناب متصل خواهد شد؛
أحِبّةَ قَلبی والمَحبّة شافعی ٭٭٭٭ لدیکم إذا شئتم بها اتصل الحبلُ
دوست واقعی، همه آثار محبوب الهی را قسط و عدل می یابد و آن را شیرین و گوارا تلقّی می کند؛
وتَعذِیبُکُم عَذبٌ لدی وجَورُکم ٭٭٭٭ علّی بما یقضی الهوی لکُمُ عدلٌ
رنجوری محب گاهی وی را آن چنان از پا در می آورد که از فرط لاغری شناخته نمی شود، زیرا از شدت نحیفی، فَیء و سایه ندارد؛
«خَفِیت ضنی حتی لقد ضَلّ عائِدی ٭٭٭٭ وکیف تَری القوّادُ مَنْ لا له ظِلٌّ».
سالکان کوی وِداد، دادِ خویش از دهرِ بی داد ستادند و دادِ مدهوشی سر دادند و محرومانِ از کأس مودت را به افسوس بر اتلاف عمر فرا خواندند، و آنان را به ریزش اشک در ماتم عمر بر باد رفته تهدید کردند. عمر بن ابی الحسن بن المرشد بن علی الحموی الاصل المصری المولد والدّار والوفاة، معروف به ابن فارض (576 ـ 632) که از شیفتگان وادی وِداد و دلباختگان صحنه صفا و فرهیختگان فُسحه وفا و سرمستان ساغَر ولا است، درباره دوستی حبیب خدا قصیده غرّای میمیّه دارد که برخی ابیات آن این است؛
شَرِبنا علی ذکر الحبیب مُدَامةً ٭٭٭٭ سکرنا بها مِن قَبلِ أن یُخْلَق الکَرْمُبه
یاد دوست شراب نوشیده و مست شدیم، قبل از آنکه درخت انگور در جهان خلق شود.
یقولون لی صِفْها فأنْتَ بوَصفِها ٭٭٭٭ خَبیرٌ أجَلْ عِندِی بأوصافها علمٌ
به من گفتند: تو از اوصاف آن مِی آگاهی، آن را وصف کن، آری! من به اوصاف آن مطلع هستم و علم به صفات او نزد من است.
صفاءٌ و لا ماءٌ ولطفٌ و لا هوا ٭٭٭٭ و نورٌ و لا نارٌ و روحٌ ولا جسمٌ
گرچه هیچ اثری از آب و هوا در او نیست، لیکن صفای آب زلال و لطافت نسیم را داراست، و گرچه هیچ آتشی و جسمی در او نیست، لیکن روشنی آتش و روح جسم زنده را واجد است.
و قالوا شَرِبْتَ الإثمَ کَلاّ وإنّم ٭٭٭٭ شَربتُ التی فی تَرکِها عِندِیَ الإثمُ
گفتند: شرابی نوشیدی که قرآن درباره او به اثم یاد نمود. هرگز! فقط چیزی نوشیدم که نزد من ترک آن گناه است.
عَلی نفسه فَلیبْکِ مَن ضاعَ عُمْرَه ٭٭٭٭ ولیس له فیه نصیبٌ ولا سَهمٌ
کسی که عمر را بدونِ مَی محبت حبیب خدا سپری کرد، بر سوگ خویش بنالد. چون محبت در برابر زیبایی محبوب است و خداوندِ زیبا آفرین، از هر جمیلی با جمال تر، و از هر جلیلی با جلالتر است و رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و عترت طاهرین(علیهمالسلام) او، مظاهر عظیم ترین نام های الهی اند، دوستی خدا و اولیای خاص وی کمال بَرین بوده و جان سپردن در راه آن سعادت خواهد بود؛ لذا ابن فارض که خود را پیشوای شیفتگان کوی محبت می داند، از کسی که در اثر ملامت، راه حبّ را رها میکند، تبرّی می جوید؛
وکُلّ فتی یَهوی فإنّی إمامُهُ ٭٭٭٭ وإنّی بَریءٌ مِن فتی سامِعِ العَذْلِ
در این باره چنین می سراید:
و إذا سألتک إن أراک حقیقةً ٭٭٭٭ فاسمح ولاتجعل جوابی لن تری
عنّی خذوا و بی اقتدوا ولی اسمعوا ٭٭٭٭ وتحدّثوا بصبابتی بین الوری
ولقد خلوت مع الحبیب و بیننا ٭٭٭٭ سرّ أرقّ من النسیم إذا سری
فدهشت بین جماله و جلاله ٭٭٭٭ و غدا لسان الحال عنی مخبرا
فادر لحاظک فی محاسن وجهه ٭٭٭٭ تلق جمیع الحسن فیه مصوّرا
لو أن کل الحسن تکمل صورةً ٭٭٭٭ ورآه کان مهلّلاً و مکبّراً
۹۳/۰۲/۰۱