غزلی جاودانه از بزرگ مردی جاودانه :
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم چشم بیمـار تـو را دیـدم و بیمار شدم
فارغ از خود شدم و کوس أنا الحق بزدم همچو منصور خریدار سر دار .........
شیخ بهائی چه زیبا سروده است :
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شودازهرمژه چون سیل روانه
خواهد به سرآید،شب هجران تویانه؟
ای تیر غمت را دل عشاق ........
شهریار
پیمانه الستم پیموده شور مستی
من پیر می پرستم پیمان من الستی
نبض جهنده ای با روح بهیمه پیوند
نفس زکیه ای هم پیوندجام هستی...