یارب تهی مکن ز می عشق جام ما
جمعه, ۲۰ دی ۱۳۹۲، ۱۲:۵۱ ق.ظ
فیض کاشانی
یارب تهی مکن ز می عشق جام ما از معرفت بریز شرابی بکام ما
از بهر بند گیت بدنیا فتاده ایم ای بندگیت دانه و دنیات دام ما
چون بندگی نباشد از زندگی چه سود از باده چون تهیست چه حاصل زمام ما
با تو حلال و بی تو حرامست عیشها یا رب حلال ساز بلطفت حرام ما
جای می عبادت تست این سفال ت خون میشود ولیک در اینجا مدام ما
این جام دل که بهر شراب محبتست بشکست نارسیده شرابی بکام ما
رفتیم ناچشیده شرابی ز جام عشق درحسرت شراب تو شد خاک جام ما
عیش منفص دو سه روزه سرای دون شد رهزن قوافل عیش دوام ما
از ما ببر خبر به بر دوست ای صبا آن دوست کو بکام خوداست و نه کام ما
احوال ما بگویش و از ماش یاد دار وز بهر ما بیان بدار جواب پیام ما
از صدق بندگیت بدل دانه ای فکن شایکه عشق و معرفت آید بدام ما
بی صدق بندگی نرسد معرفت بکام بی ذوق معرفت نشود عشق رام ما
از بندگی به معرفت و معرفت بعشق دل مینواز تا که شود پخته خام ما
از تار و پود علم و عمل دامی ار تنیم فیض اوفتد همای سعادت بدام ما
ای آنکه نگذرد بزبان تو نام ما گوش تو بشنود ز پیمبر پیام ما
از ما دمی بیاد نیاری بسال و ماه بی یاد تو نمی گذرد صبح و شام ما
گر سوی ما بعمد نیاری نظر فکند یکره بسهو کن گذری بر مقام ما
در راه انتظار بسی چشم دوختیم مرغی ز گلشن تو نیامد بدام ما
پیکی کجاست کاورد از کوی تو پی ام یا سوی تو برد ز بر ما پیام ما
ما را اگر نخواست دل از ما چرا گرفت ور نه چه تلخ دارد از هجر کام ما
(فیض) آنکه نام ماش بود ننگ بر زبان
کی گوش میکند بسروش پیام ما
۹۲/۱۰/۲۰