هو

معارف

هو

معارف

هو

پربیننده ترین مطالب

  • ۱۲ مرداد ۹۳ ، ۲۳:۳۱ توکل

آخرین نظرات

بحر طویل

سه شنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۳، ۰۹:۱۱ ب.ظ

بحر طویل در بعت اهل بیت عصمت وطهارت قسمت اول:

بارک‌الله قلم صنع حکیم ازلی، صانع بی‌چون صمدلم یزلی، آنکه زانوار جلی، نور تجلّی به ظهور آورد و نور زنور آورد و خواندش از لطف به طاها و به یاسین، کندش صدر نبیّن، که به نام است محمد (ص) شه معروف به احمد، مددش بخشد و پیغمبری و خسروی معجزه و کشف کرامات مقامات، به رخ مه به جبین مهر، به قد طوبی گل چهر، معنبر بود از موی معطَر، ز دو گیسوی مقوس زد و ابر و عرقش مشک، مجیر است و بشیر است و نذیر است، وشه عرش سریر است، مسیحا لب و موسی کف و داوود به الحان و از آن پادشهی یافت سلیمان و سزد یوسف کنعان دهدش خطّ غلامی که بود بدر تمامی، انا املح ز جمالش، انا افصح ز مقالش، به سرش افسر و تاج، بود صاحب معراج، گرفته ز شهان باج، شه تخت لعمرک، که برافراخته در هر دو جهان تاج و لوا را.

***
ای طفیل تو سپهر و مه و مهر و همه سیاره و ثابت، که بود صاعد و هابط فلک و هم ملک و کرسی و لوح قلم و عرش و دگر فرش و تمام ملکوت و جبروت حجب و عالم لاهوت و دگر مرکز ناسوت و هم از اوج و حضیض کره خاک، هم افلاک، قضا و قدر و روز و شب و سال و مه و صبح و مساء ،صیف و شتا‌ ،دار بقا ،جام لقا ،کوثر جنّات، دگر حور و قصور و دگر از رشح طهور ز سراینده طیور نغمات خوش مرغان خوش‌الحان، نعم نامتناهی، که ز دربار الهی، شده اکرام به هر خاص و به هر عام، دگر خیل رسل، مرسل و نامرسل کامل، دگر اکمل که مسلسل به جهان آمده و کرده ادا حجّت فرمان خدا را.
***
سرورا ! تاج ورا ! ای نبی هاشمی امی‌ّ مکّی، تویی آن سید اخیار، که از لعل درر بار، گهر سفتی و گفتی که از آن پیش که موجود شود عالم و آدم به ده و چار هزار از سنوات متوالی بدی این نور من و نور علی در کنف رأفت تسبیح کنان هر دو به هم توام ،یک نور مکرم که خداوند معظم جسد بوالبشر آورد پدیدار ز خاکی که بد از طینت پاکی و به او روح عطا کرد در آن تعبیه فرمود همان نور ملمع که ز پیشانی او گشته مشعشع به همان واسطه مسجود ملک گشت مطاعی ز فلک گشت به شد منتقل آن نور ز صلبش به دگر صلب که تا آمده در صلب شریفی که بدی جد من آن زاده هاشم پس از آن صلب دو قسمت شده قسمی که ز من بود بشد نقل به عبدالله از آن من به ظهور آمدم و قسم علی شد به سوی صلب ابوطالب و او گشت هویدا نشناسد احدی غیر خدا منزلت و رتبه‌ی ما را .
***
ای ز شقّ‌ القمرت شق دل اعدا و زفتح ظفرت رعب هویدا و نمودی ید بیضاء ز انفاس مسیحا وش تو مرده شد احیاء شب مولود تو بت گشت نگون، بتکده ویران و کشیشان شده مدهوش، شد آتشکده خاموش، نگون‌سار همه تخت سلاطین و شده لال خوانین، عمل سحر بشد باطل و کاهن شده عاطل ز شهنشاه عجم شرفه ایوان متزلزل، که فرو ریخت به ساحل ز عرب بود سماوه شده جاری و فراوان زعجم دجله و دریاچه ساره که پرستیده شدی خشک شد و هم نمکستان ،ز سما نور و ضیا ساطع و گردیده از آن تیر شهاب از همه سو لامع و از مژده این واقعه طیموس شه ماهی دریا شده در رقص و شعف ناک ملایک شده مشعوف در افلاک دگر روح نبییّن شده خوشحال و فرستاده برو تحفه صلوات ز اقبال و سرودند تحیّات و ثنا را.
***
ای ز اندازه فزون وصف جلال تو و انوار کمالت، زهی از لطف عمیم تو و هم خلق عظیمت، یم مواج فتوت، به کتف مهر نبوّت به کفت سنگ به تسبیح و به تقدیس الهی زده انگشت تو ده چشمه روان گشته کماهی بشدی شیر مسخر که عدوی تو بشد طمعه‌ی آن نیز مطیع تو درختان به بیابان، به بر تو شتر آمد به تظلم، دگر آهو به تکلم، همه اشیا شده منقاد و زخلدت بفرستاد خداوند یکی سفره در آن نار، به هر نار بدی پوستی از لولو و یک پوست ز سیم دگر از زرچه بخوردید تو و حیدر از آن حیدر صفدر بر بود سه انار از جهت فاطمه و نور دو چشمان حسن آنگاه حسین آمده از راه ابوبکر و عمر بوی خوش‌نار شنیدید که از رایحه مشک فزون بود بپرسید ابابکر از آن بوی که آیا چه شمیم است که از خلد نسیم است علی دست در آورده به جیبش که یکی نار به  بوبکر دهد حضرت جبریل زجیبش بربود و متفحص شده سلطان ولایت، اثر از نار ندیده شده مقرون متعجب به مدینه شده در حجره‌ی زهرا که به ناگاه به همراه بدید آن سه انار خوش مطبوع بهشتی و عطا کرد به زهرا و به سبطین تو ای فخر رسل آمده دادی خبر از بردن آوردن جبریل، همان نار که آن میوه بد از گلشن فردوس، و زآن می‌نخورد غیر نبی و وصی و عترت اطهار، که این زمره سزایند ز فردوس عطا را.
***
مرحبا صاحب اسری و رسول دو سرا آنکه به فرمان جلیل آمده جبریل بیاورد بُراقی ز بهشتش، که بد از نور سرشتش، به همان توسن مرغوب شده راکب و پویان سوی مطلوب زبطحا به سوی مسجد اقصی شد و از مقدم آن یافت صفابیت مقدس شه اقدس سوی محراب عبادت شد و بر خیل رسل کرده امامت، همه گفتند درودش لب جان بخش به بدرود گشوده شده بر فوق بُراق به نظر طاق و رواق فلکی عازم معراج و به سرتاج و به یک لحظه به اول فلک آمد پی تقبیل رکابش همه افواج ملک نعت جنابش بسرودند از آنجا ز سپهری به سپهری به مثال مه و مهری و ز هفتم فلک افراشته بیدق شه مطلق به سوی سدره و خیل ملکوتی ز ملایک به دعا گویی آن شاه ممالک نه بدی طاعتشان غیر دعا بر همه اشیاع محبّان علی، حیدرکرار، که سالار وصییّن کرام است و ولی است خدا را و وصی نور هدی را.
***
حبذالله شهنشاه  کباری که شد از غاشیه داریش سرافیل معظم شده از خدمت وی حضرت جبریل مکرم، جلو اسب بُراقش شده میکال چو شاطر، همه کروبی و قدسی به رکابش شده حاضر، به جمالش شده ناظر، همه جا اسب به پرواز به ماننده‌ی شهباز که تا آمده جایی که بد از نور حجابی و سحابی به همانجا متوقف شده جبریل و بپرسید شهنشه که جدایی سببش چیست، بگفتا که مرا رخصت بالاتر از این نیست، که گر در گذرم یکسر مو آتش قهر آید و سوزد پرو بالم پس از آنجا شده تنها به حجابات و مقامات و سرادق که زعرش است و برای قدمش فرش به گوش آمدش آواز که ای بنده ممتاز بخواه آنچه تو را باید و شاید شه دین دست برآورده طلب کرد نجات از جهت امت عاصی‌زاد انی و اقاصی و نوید آمدش از بهر خلاصی و بسی راز نهانی شدش القا سه هزارش ز مناقب همه در شأن علی ابن ابی طالبش اصغا که علی بعد نبی افضل و هم اکمل و هم اورع و هم اشجع وهم اعلم و هم از هدو اسخی بود از عالمیان فضل وی احصا بتوان گر بتوانی کنی احصا عدد ریگ و حصا را.........



۹۳/۰۶/۱۸ موافقین ۲ مخالفین ۰
علی بزّازی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی