دوست دوست
دوشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۳۳ ب.ظ
حکیم سبزواری
اى به ره جستجوى، نعرهزنان دوست دوست!
گر به حرم ور به دیر کیست جز او؟ اوست اوست!
پرده ندارد جمال، غیر صفات جلال
نیست بر این رخ نقاب، نیست بر این مغز پوست
جامه دران گل از آن، نعرهزنان بلبلان
غنچه بپیچد به خود، خون به دلش تو به توست
دم چو فرو رفت هاست، هوست چو بیرون رود
یعنى از او در همه، هر نفسى هاى و هوست !
یار به کوى دلست ،گوى چو سر گشته گوى
بحر به جوى است و جوى، این همه در جستجوست
با همه پنهانیش، هست در اعیان عیان
با همه بىرنگیش، در همه زو رنگ و بوست
یار در این انجمن، یوسف سیمین بدن
آینه خانه جهان، او به همه رو به روست
پرده حجازى بساز، یا به عراقى نواز
غیر یکى نیست راز، مختلف از گفتگوست
مخزن اسرارٍ اوست، سرّ سویداى دل
در پیش اسرار باز، دربهدر و کو به کوست
۹۳/۰۳/۱۹