حق الیقین 1
دوشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۳، ۰۷:۰۵ ب.ظ
فصل اول از رساله حق الیقین اثر عارف کامل شیخ محمود شبستری :
حق الیقین
بسم الله الرحمن الرحیم
اى پیداتر از هر پیدائى وى آشکاراتر از هر هویدائى
پیدائى تو با پنهانى سازگار و پنهانى تو چون پیدائى آشکار
نه پیدائى تو از پنهانى در میان و نه پنهانى تو از پیدائى بر کران
اى هستى که هیچ نیستى در هستى تو فرونیاید و هیچ نیستى هستى تو را نشاید نسبت هستى تو با هستیها کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ و نسبت نیستیها با هستى تو کُلُّ مَنْ عَلَیْهٰا فٰانٍ یگانگى تو در ازل و ابد به یک قرار منزّه و مبرّا از اضافه و نسبت اندک و بسیار، ع. آن کیست تو را داند تا بر تو ثنا خواند هم سپاس تست که بر جناب تو بر کار است و هم ستایش تست که تو را سزاوار است و درود و سلام پاک و پاکان حضرت تو بر روح روان حامد انت کما اثنیت و شاهد وَ مٰا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ نقطه بدایت جمال کنت نبیّا و آدم بین الماء و الطّین و زبدة نهایت کمال وَ لٰکِنْ رَسُولَ اَللّٰهِ وَ خٰاتَمَ اَلنَّبِیِّینَ ناظر لَقَدْ رَأىٰ مِنْ آیٰاتِ رَبِّهِ اَلْکُبْرىٰ و سامع فَأَوْحىٰ إِلىٰ عَبْدِهِ مٰا أَوْحىٰ محرم خلوتسراى أسرى صدر صفه اصطفى محمد مصطفى علیه و على آله آلاف التحیة و الثناء و هزاران هزار آفرین بر اهل بیت پاک و پاکآئین و یاران گزین او که صف پیشین و صفهنشین ولایتند باد اى جان عزیز این کتاب مسمى است بحق الیقین فى معرفة رب العالمین که حضرت عزّت از خزانه غیب باین ضعیف مسکین کرامت فرموده مشتملست بر هشت باب به ازاء ابواب بهشت و هر بابى از آن مشتملست بر حقایق و دقایق و لطائف و ترتیب بابها اینست. باب اول-در ظهور ذاتى حق تبارک و تعالى و تقدس و بیان مقام معرفت باب دوم-در ظهور صفاتى او تعالى و بیان مقام علم او باب سیم در مظاهر و مراتب آن و بیان مبدا باب چهارم-در وجوب وحدت واجب تعالى باب پنجم-در ممکن الوجود و کثرت باب ششم-در تعین حرکت و تجدد تعینات باب هفتم-در حکمت تکلیف و جبر و قدر و سلوک باب هشتم-در بیان معاد و بیان حشر و حقیقت فنا و بقا و بعد بر صاحب بصیرت پوشیده نیست که مبدا جمله مشکلات و معضلات نظرى و ماده اختلاف متکلّم و موحد و حکیم منحصر است در این ابحاث که از فضل حضرت بارى در این کتاب بحد یقین رسیده بر وفق نقل و عقل و ذوق و تصدیق هر حقیقتى از حقایق و اثبات هر دعوى از دعاوى دو گواه عدل نقل و عقل اعنى برهان واضح و قرآن ناطق قائل گشتند بر ان سبیل مطالعهکننده بعد از تحصیل علوم عقلى و نقلى و استعداد این نوع علم از ذوقیاتست و دیگر شرط تجرید باطن است از امور عادى و خلاص یافتن از ربقه تقلید و ترک شکوک و مِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ یُجٰادِلُ فِی اَللّٰهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ و تعصب من اضلّه اللّه على علم و تأمل بسیار در هر بحثى از این ابحاث که در الفاظ غایت اختصار اختیار آمده و در بعضى از معانى سرّ و اخفا مستور اللّه یجمع بیننا و بینکم و هو خیر الحاکمین
باب اول
در ظهور ذاتى وجود حضرت حقتعالى و تقدّس و مقام معرفت
مشتمل بر حقایق
حقیقت
هستى تبارک و تعالى پیداتر از همه هستی هاست زیرا که او به خود پیداست و پیدائى سایر هستیها بدوست اَللّٰهُ نُورُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ
حقیقت
دلیل هستى او به حقیقت جز او نیست که هیچگونه کثرت را به هستى او راه نیست و دلیل را از هستى ناگزیر بود أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلىٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ
حقیقت
هستى او تعالى و تقدس نماینده خود است که نمایندگى حقیقى جز از هستى حقیقى نیاید أَ فِی اَللّٰهِ شَکٌّ فٰاطِرِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ
حقیقت
هر نفسى که هست بالضروره به قوه یا بفعل مدرک هستى خود است بَلِ اَلْإِنْسٰانُ عَلىٰ نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ و آن مستلزم ادراک هستى مطلق است که عام روشنتر از خاص بود وَ فِی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلاٰ تُبْصِرُونَ
حقیقت
ادراک هستى حق که اعرف و اظهر است مقدّمست بر ادراک نفس که نفس از عالم امر است وَ اَللّٰهُ غٰالِبٌ عَلىٰ أَمْرِهِ و ازاینجهت نسیان حق را مستلزم نسیان نفس نمود که نسیان بعد از معرفت بود نَسُوا اَللّٰهَ فَأَنْسٰاهُمْ أَنْفُسَهُمْ.
تمثیل:
ادراک مبصر بدون واسطه نور دیگر چون شعاع صورت نبندد با آنکه شعاع از غایت ظهور در آن حالت غیر مرئى نماید تا آنجا که طایفهاى انکار آن مىکنند نورى که واسطه ادراک شعاع بود، بدان قیاس باید کرد نُورٌ عَلىٰ نُورٍ یَهْدِی اَللّٰهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشٰاءُ
حقیقت
معرفت حقتعالى ذوات انسان را فطریست که وجود منبع کمالاتست و فطرت قابل تغییر نیست فِطْرَتَ اَللّٰهِ اَلَّتِی فَطَرَ اَلنّٰاسَ عَلَیْهٰا لاٰ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اَللّٰهِ و ذٰلِکَ اَلدِّینُ اَلْقَیِّمُ.
حقیقت
چون موجودات را از واهب الصور در أحسن الصور آوردهاند که اَلَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ صورت احسن بدن بدین و عبادت ظاهر است و آرایش آن اسلام است صِبْغَةَ اَللّٰهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اَللّٰهِ صِبْغَةً و صورت احسن نفس معرفت و آرایش آن ایمانست أُولٰئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ اَلْإِیمٰانَ فرع هدایت عام لازم معرفت است اَلَّذِی أَعْطىٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدىٰ
نتیجه
توجه به مقصد حقیقى تابع هدایت است وَ لِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهٰا
حقیقت
معرفت و هدایت و توجّه جزئى بکلّى با عارضه یقین منتج شوق بود از جهت جزوى و منتج جذب از جهة کلّى مٰا مِنْ دَابَّةٍ إِلاّٰ هُوَ آخِذٌ بِنٰاصِیَتِهٰا إِنَّ رَبِّی عَلىٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ.
حقیقت
نار،جذب و شوق، ارادى و محبت موجودات موجب حرکت بطوع است اِئْتِیٰا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قٰالَتٰا أَتَیْنٰا طٰائِعِینَ نتیجة حرکت مجذوب بسوى جاذب جز بر خط مستوى که صراط مستقیم است صورت نبندد مٰا مِنْ دَابَّةٍ إِلاّٰ هُوَ آخِذٌ بِنٰاصِیَتِهٰا إِنَّ رَبِّی عَلىٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ رمز تعدد حرکات و طرق بر وفق تعینات عدمى غیر متناهى است لِکُلٍّ جَعَلْنٰا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهٰاجاً سرّ نازک محیط خطوط طرف نقطه هستیها جز نیستى نیست که عین هستى است که جناب مقدس او تعالى شانه از کثرت مبراست و اللّه بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ
حقیقت
جهت امریست اعتبارى متوجه محیط به هر کدام جهت که حرکت کند بسوى محیط بسیط باشد قل لِلّٰهِ اَلْمَشْرِقُ وَ اَلْمَغْرِبُ فَأَیْنَمٰا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ
نتیجة
شوق و محبت به واسطه، بُعد، و حجاب درجات تعین، اقتضاى ذلت، اعنى عبادت، کند إِنْ کُلُّ مَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ إِلاّٰ آتِی اَلرَّحْمٰنِ عَبْداً. لازمة عبادت از عابدى که تعین پیش او عدمیست بهر طریق که واقع شود مخصوص گردد بذاتى که تعین او عین هستى بود وَ قَضىٰ رَبُّکَ أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِیّٰاهُ. و جمله عابد حق باشند و کُلٌّ لَهُ قٰانِتُونَ اى کل له عابدون.
نتیجة
آیت ظهور این امور شامله از ادراک و معرفت و شوق و هدایت و توجه و حرکت و عبادت بحسب کثرت و قلت تعینات رتبۀ ظهور وجود بود از این جهت در بیشتر از مواضع تعبیر از نطق عام باعتراف حامد به تسبیح فرموده که از صفات سلبى است وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّٰ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ
حقیقت
چون در مظهر انسانى مرتبت به نهایت رسیده و صفات و اسماء به کلیه در او ظاهر شده اعتراف بنطق خاص و به صفت اضافى صادر گشت وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلىٰ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قٰالُوا بَلىٰ.
جواب سؤال مقدر:
انکار منکر عارضى است و ازاینجهت به اندک اشاره زائل مىگردد و بر اعتراف فطرى بازمىآید وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اَللّٰهُ.
حقیقت
گفته شود که معاد بر وفق معاش بود در مبدأ، مٰا تَرىٰ فِی خَلْقِ اَلرَّحْمٰنِ مِنْ تَفٰاوُتٍ و در معاش، یا رحمن الدّنیا و الآخرة و در معاد حکم کلى رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ.
حق الیقین
بسم الله الرحمن الرحیم
اى پیداتر از هر پیدائى وى آشکاراتر از هر هویدائى
پیدائى تو با پنهانى سازگار و پنهانى تو چون پیدائى آشکار
نه پیدائى تو از پنهانى در میان و نه پنهانى تو از پیدائى بر کران
اى هستى که هیچ نیستى در هستى تو فرونیاید و هیچ نیستى هستى تو را نشاید نسبت هستى تو با هستیها کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ و نسبت نیستیها با هستى تو کُلُّ مَنْ عَلَیْهٰا فٰانٍ یگانگى تو در ازل و ابد به یک قرار منزّه و مبرّا از اضافه و نسبت اندک و بسیار، ع. آن کیست تو را داند تا بر تو ثنا خواند هم سپاس تست که بر جناب تو بر کار است و هم ستایش تست که تو را سزاوار است و درود و سلام پاک و پاکان حضرت تو بر روح روان حامد انت کما اثنیت و شاهد وَ مٰا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ نقطه بدایت جمال کنت نبیّا و آدم بین الماء و الطّین و زبدة نهایت کمال وَ لٰکِنْ رَسُولَ اَللّٰهِ وَ خٰاتَمَ اَلنَّبِیِّینَ ناظر لَقَدْ رَأىٰ مِنْ آیٰاتِ رَبِّهِ اَلْکُبْرىٰ و سامع فَأَوْحىٰ إِلىٰ عَبْدِهِ مٰا أَوْحىٰ محرم خلوتسراى أسرى صدر صفه اصطفى محمد مصطفى علیه و على آله آلاف التحیة و الثناء و هزاران هزار آفرین بر اهل بیت پاک و پاکآئین و یاران گزین او که صف پیشین و صفهنشین ولایتند باد اى جان عزیز این کتاب مسمى است بحق الیقین فى معرفة رب العالمین که حضرت عزّت از خزانه غیب باین ضعیف مسکین کرامت فرموده مشتملست بر هشت باب به ازاء ابواب بهشت و هر بابى از آن مشتملست بر حقایق و دقایق و لطائف و ترتیب بابها اینست. باب اول-در ظهور ذاتى حق تبارک و تعالى و تقدس و بیان مقام معرفت باب دوم-در ظهور صفاتى او تعالى و بیان مقام علم او باب سیم در مظاهر و مراتب آن و بیان مبدا باب چهارم-در وجوب وحدت واجب تعالى باب پنجم-در ممکن الوجود و کثرت باب ششم-در تعین حرکت و تجدد تعینات باب هفتم-در حکمت تکلیف و جبر و قدر و سلوک باب هشتم-در بیان معاد و بیان حشر و حقیقت فنا و بقا و بعد بر صاحب بصیرت پوشیده نیست که مبدا جمله مشکلات و معضلات نظرى و ماده اختلاف متکلّم و موحد و حکیم منحصر است در این ابحاث که از فضل حضرت بارى در این کتاب بحد یقین رسیده بر وفق نقل و عقل و ذوق و تصدیق هر حقیقتى از حقایق و اثبات هر دعوى از دعاوى دو گواه عدل نقل و عقل اعنى برهان واضح و قرآن ناطق قائل گشتند بر ان سبیل مطالعهکننده بعد از تحصیل علوم عقلى و نقلى و استعداد این نوع علم از ذوقیاتست و دیگر شرط تجرید باطن است از امور عادى و خلاص یافتن از ربقه تقلید و ترک شکوک و مِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ یُجٰادِلُ فِی اَللّٰهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ و تعصب من اضلّه اللّه على علم و تأمل بسیار در هر بحثى از این ابحاث که در الفاظ غایت اختصار اختیار آمده و در بعضى از معانى سرّ و اخفا مستور اللّه یجمع بیننا و بینکم و هو خیر الحاکمین
باب اول
در ظهور ذاتى وجود حضرت حقتعالى و تقدّس و مقام معرفت
مشتمل بر حقایق
حقیقت
هستى تبارک و تعالى پیداتر از همه هستی هاست زیرا که او به خود پیداست و پیدائى سایر هستیها بدوست اَللّٰهُ نُورُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ
حقیقت
دلیل هستى او به حقیقت جز او نیست که هیچگونه کثرت را به هستى او راه نیست و دلیل را از هستى ناگزیر بود أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلىٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ
حقیقت
هستى او تعالى و تقدس نماینده خود است که نمایندگى حقیقى جز از هستى حقیقى نیاید أَ فِی اَللّٰهِ شَکٌّ فٰاطِرِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ
حقیقت
هر نفسى که هست بالضروره به قوه یا بفعل مدرک هستى خود است بَلِ اَلْإِنْسٰانُ عَلىٰ نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ و آن مستلزم ادراک هستى مطلق است که عام روشنتر از خاص بود وَ فِی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلاٰ تُبْصِرُونَ
حقیقت
ادراک هستى حق که اعرف و اظهر است مقدّمست بر ادراک نفس که نفس از عالم امر است وَ اَللّٰهُ غٰالِبٌ عَلىٰ أَمْرِهِ و ازاینجهت نسیان حق را مستلزم نسیان نفس نمود که نسیان بعد از معرفت بود نَسُوا اَللّٰهَ فَأَنْسٰاهُمْ أَنْفُسَهُمْ.
تمثیل:
ادراک مبصر بدون واسطه نور دیگر چون شعاع صورت نبندد با آنکه شعاع از غایت ظهور در آن حالت غیر مرئى نماید تا آنجا که طایفهاى انکار آن مىکنند نورى که واسطه ادراک شعاع بود، بدان قیاس باید کرد نُورٌ عَلىٰ نُورٍ یَهْدِی اَللّٰهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشٰاءُ
حقیقت
معرفت حقتعالى ذوات انسان را فطریست که وجود منبع کمالاتست و فطرت قابل تغییر نیست فِطْرَتَ اَللّٰهِ اَلَّتِی فَطَرَ اَلنّٰاسَ عَلَیْهٰا لاٰ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اَللّٰهِ و ذٰلِکَ اَلدِّینُ اَلْقَیِّمُ.
حقیقت
چون موجودات را از واهب الصور در أحسن الصور آوردهاند که اَلَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ صورت احسن بدن بدین و عبادت ظاهر است و آرایش آن اسلام است صِبْغَةَ اَللّٰهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اَللّٰهِ صِبْغَةً و صورت احسن نفس معرفت و آرایش آن ایمانست أُولٰئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ اَلْإِیمٰانَ فرع هدایت عام لازم معرفت است اَلَّذِی أَعْطىٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدىٰ
نتیجه
توجه به مقصد حقیقى تابع هدایت است وَ لِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهٰا
حقیقت
معرفت و هدایت و توجّه جزئى بکلّى با عارضه یقین منتج شوق بود از جهت جزوى و منتج جذب از جهة کلّى مٰا مِنْ دَابَّةٍ إِلاّٰ هُوَ آخِذٌ بِنٰاصِیَتِهٰا إِنَّ رَبِّی عَلىٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ.
حقیقت
نار،جذب و شوق، ارادى و محبت موجودات موجب حرکت بطوع است اِئْتِیٰا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قٰالَتٰا أَتَیْنٰا طٰائِعِینَ نتیجة حرکت مجذوب بسوى جاذب جز بر خط مستوى که صراط مستقیم است صورت نبندد مٰا مِنْ دَابَّةٍ إِلاّٰ هُوَ آخِذٌ بِنٰاصِیَتِهٰا إِنَّ رَبِّی عَلىٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ رمز تعدد حرکات و طرق بر وفق تعینات عدمى غیر متناهى است لِکُلٍّ جَعَلْنٰا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهٰاجاً سرّ نازک محیط خطوط طرف نقطه هستیها جز نیستى نیست که عین هستى است که جناب مقدس او تعالى شانه از کثرت مبراست و اللّه بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ
حقیقت
جهت امریست اعتبارى متوجه محیط به هر کدام جهت که حرکت کند بسوى محیط بسیط باشد قل لِلّٰهِ اَلْمَشْرِقُ وَ اَلْمَغْرِبُ فَأَیْنَمٰا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ
نتیجة
شوق و محبت به واسطه، بُعد، و حجاب درجات تعین، اقتضاى ذلت، اعنى عبادت، کند إِنْ کُلُّ مَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ إِلاّٰ آتِی اَلرَّحْمٰنِ عَبْداً. لازمة عبادت از عابدى که تعین پیش او عدمیست بهر طریق که واقع شود مخصوص گردد بذاتى که تعین او عین هستى بود وَ قَضىٰ رَبُّکَ أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِیّٰاهُ. و جمله عابد حق باشند و کُلٌّ لَهُ قٰانِتُونَ اى کل له عابدون.
نتیجة
آیت ظهور این امور شامله از ادراک و معرفت و شوق و هدایت و توجه و حرکت و عبادت بحسب کثرت و قلت تعینات رتبۀ ظهور وجود بود از این جهت در بیشتر از مواضع تعبیر از نطق عام باعتراف حامد به تسبیح فرموده که از صفات سلبى است وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّٰ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ
حقیقت
چون در مظهر انسانى مرتبت به نهایت رسیده و صفات و اسماء به کلیه در او ظاهر شده اعتراف بنطق خاص و به صفت اضافى صادر گشت وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلىٰ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قٰالُوا بَلىٰ.
جواب سؤال مقدر:
انکار منکر عارضى است و ازاینجهت به اندک اشاره زائل مىگردد و بر اعتراف فطرى بازمىآید وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اَللّٰهُ.
حقیقت
گفته شود که معاد بر وفق معاش بود در مبدأ، مٰا تَرىٰ فِی خَلْقِ اَلرَّحْمٰنِ مِنْ تَفٰاوُتٍ و در معاش، یا رحمن الدّنیا و الآخرة و در معاد حکم کلى رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ.
۹۳/۰۱/۲۵