تقلید
بخشی از کتاب آیت الحق تألیف محمد حسن قاضی:
آقاى سید هاشم هندى (رضوى) نقل کرد که یکى از سادات محترم هند به نام سید علىنقى هندى، از هند براى تحصیل علوم دینیّه به نجف اشرف مىآید و در آنوقت مقارن مىشود با فوت مرحوم آقا سید محمد کاظم یزدى، و سپس آقاى میرزا محمد تقى شیرازى، و مىبیند که رسالههاى بسیارى طبع شده است و از طرف افراد بسیارى و طلاّب، آن رسالهها را در هنگام خروج مردم از صحن کربلا به مردم مجّانى مىدادهاند و در اعطاى آن تنافس مىنمودند.
با دیدن این منظره آقا سید علىنقى دچار اشکال و شبهه مىگردد و امر تقلید براى او سخت مىگردد و نمىداند که از چه شخصى تقلید کند؟ بالاخره با خود قرار مىگذارد که به حضرت امام عصر عجّل الله تعالى فرجه متوسل گردد و براى حلّ مشکل از ایشان راهنمایى بخواهد که شخصى را براى تقلید او معرفى کنندوبراى این مهمّ با خود قرار مىگذارد که یک اربعین در مسجد سهله اقامت کند و به عبادت مشغول باشد تا کشف مطلب شود؛ هنوز چهل روز به پایان نرسیده بود که ناگاه دید یک نورى بسیار قوّى در مقام حضرت حجّت ارواحنا فداه ظاهر شد که آن نور، نور امام زمان بود و آن نور اشاره کرد که به سیّدى که تنها در مقام نشسته بود و گفت: از این سیّد تقلید کن! سید علىنقى نگاه کرد و دید این سید آقاى حاج میرزا على آقاى قاضى هستند، و آن نور ناپدید شد. ولى مىگوید با خود گفتم: این معرّفى این سیّد به من بود، و این تنها کافى نیست. باید خود این سیّد هم نزد من بیاید و بگوید: حضرت امام زمان امر تقلید تو را به من ارجاع نمودند. و لذا از مسجد سهله بیرون آمدم و به مسجد کوفه درآمدم و در آنجا معتکف شدم تا زمانى که این امر تحقق یابد و حضرت ولى عصر به آن سیّد بگویند: برو نزد سید علىنقى و او را از این امر مطّلع گردان .
یک روز که در مسجد کوفه نشسته بودم مرحوم قاضى به نزد من آمد و فرمود: در احکام دین هرچه مىخواهى از من بپرس و بدان عمل کن! ولى این قضیه را نزد احدى فاش مسازسید علىنقى مىگفت: از آن به بعد من از آن سید تقلید مىکردم و هر مسئلهاى پیش مىآمد از او مىپرسیدم تا زمانى که مرحوم قاضى فوت کرد. از آن به بعد نسبت به هر مسئلهاى که پیش مىآید و من حکمش را نمىدانم در خواب مرحوم قاضى به سراغ من مىآید و حکم آن را به من مىفرماید
«صحبوا الدّنیا بأبدان ارواحها معلّقة بالمحلّ الأعلى»