مرگ حقیقتی دلپذیر
يكشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۲، ۰۷:۴۶ ق.ظ
بخشی از رساله « انسان بعد از دنیا » نوشته علامه طباطبایی :
الرسائل التوحیدیة :
و فی العلل عن الصادق (علیه السّلام) فی حدیث: فهکذا الإنسان خلق من شأن الدنیا و شأن الآخرة فإذا جمع الله بینهما صارت حیاته فی الأرض لأنه نزل من شأن السماء إلى الدنیا فإذا فرق الله بینهما صارت تلک الفرقة الموت ترد شأن الأخرى إلى السماء فالحیاة فی الأرض و الموت فی السماء و ذلک أنّه یفرق بین الروح و الجسد فردّت الروح و النور إلى القدس الأولى و ترک الجسد لأنّه من شأن الدنیا.و فی المعانی عن الحسن بن علی قال: دخل علی بن محمد على مریض من أصحابه و هو یبکی و یجزع من الموت فقال له: یا عبد الله تخاف من الموت لأنّک لا تعرفه أ رأیتک إذا اتسخت و تقذرت و تأذیت من کثرة القذر و الوسخ علیک و أصابک قروح و جرب و علمت أن الغسل فی حمام یزیل ذلک کلّه أ ما ترید أن تدخله فتغسل ذلک عنک أو تکره أن تدخله فیبقى ذلک علیک؟ قال: بلى یا ابن رسول الله.قال (علیه السّلام): فذلک الموت هو ذلک الحمام و هو آخر ما یبقى علیک من تمحیص ذنوبک و تنقیتک من سیئاتک فإذا أنت وردت علیه و جاورته فقد نجوت من کل غم و هم و أذى و وصلت إلى کل سرور و فرح فسکن ذلک الرجل و نشط و استسلم و غمض عین نفسه و مضى لسبیله. و فی المعانی عن الجواد (علیه السّلام) عن آبائه فی حدیث قال: و قال علی بن الحسین (علیهما السّلام):لما اشتد الأمر بالحسین بن علی بن أبی طالب(علیهم السّلام) نظر إلیه من کان معه فإذا هو بخلافهم لأنّهم کلّما اشتد الأمر تغیرت ألوانهم و ارتعدت فرائصهم و وجلت قلوبهم و کان الحسین (علیه السّلام) و بعض من معه من خصائصه تشرق ألوانهم و تهدی جوارحهم و تسکن نفوسهم، فقال بعضهم لبعض: انظروا لا یبالی بالموت. فقال لهمالحسین (علیه السّلام): صبرا بنی الکرم فما الموت إلّا قنطرة یعبر بکم عن البؤس و الضرّاء إلى الجنان الواسعة و النعیم الدائمة فأیّکم یکره أن ینتقل من سجن إلى قصر و ما هو لأعدائکم إلّا کمن ینتقل من قصر إلى سجن و عذاب إن أبی حدّثنی عن رسول الله (صلّى اللّه علیه و آله) انّ الدنیا سجن المؤمن و جنّة الکافر و الموت جسر هؤلاء إلى جنانهم و جسر هؤلاء إلى جحیمهم ما کذب و لا کذبت. و قال محمد بن علی (علیه السّلام): قیل لعلی بن الحسین (علیه السّلام): ما الموت؟ قال: للمؤمن کنزع ثیاب وسخة قملة و فک قیود و أغلال ثقیلة و الاستبدال بأفخر الثیاب و أطیبها روائح و أوطى المراکب و آنس المنازل و للکافر کخلع ثیاب فاخرة و النقل من منازل أنیسة و الاستبدال بأوسخ الثیاب و أخشنها و أوحش المنازل و أعظم العذاب. و قیل لمحمد بن علی (علیه السّلام): ما الموت؟ قال: هو النوم الذی یأتیکم کل لیلة إلّا أنّه طویل مدّته لا ینتبه منه إلّا یوم القیامة فمن رأى فی نومه من أصناف الفرح ما لا یقادر قدره و من أصناف الأهوال ما لا یقادر قدره فکیف حال فرح فی النوم و وجل فیه هذا هو الموت فاستعدوا له. الحدیث.
أقول: و عدّه (علیه السّلام) الموت من نوع النوم مستفاد من قوله سبحانه: اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى حیث عدّ الأمرین جمیعا توفّیا ثم عبّر بالإمساک دون القبض.و کذلک عدّه (علیه السّلام) کما فی سائرالأحادیث الموت وصفا للروح و أنّه یترک به الجسد و یمضی لسبیله هو المستفاد من قوله سبحانه: اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها حیث نسب التوفّی و هوآخذ الحق من المطلوب بتمامه إلى الأنفس کما نسبه فی قوله سبحانه:وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ إلى لفظ (کم) و هو الأمر الذی یعبّر عنه الإنسان بأنا و قد شرحناه فی رسالة الإنسان قبل الدنیا.و بالجملة فالوارد فی النشأة الأخرى من الإنسان نفسه و روحه و علیه یدل قوله سبحانه: یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ و الکدح هو السعی إلى الشیء و الإنسان کادح إلى ربّه لأنّه لم یزل سائر إلى الله سبحانه منذ خلقه و قدره و لذلک عبّر عن إقامته فی هذه الدار باللبث فی آیات کثیرة قال سبحانه: قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ. ثم إنّه سبحانه قال: اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها فنسب التوفّی إلى نفسه و قال سبحانه: قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ فنسبه إلى ملک الموت و قال سبحانه: حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا یُفَرِّطُونَ فنسبه إلى الملائکة الرسل و مرجع الجمیع واحد لما عرفت فی محلّه إن الأفعال کلّها لله و هی مع ذلک ذو مراتب یقوم بکل مرتبة من مراتبهاطائفة من الموجودات على حسب مراتبهم فی الوجود.
ترجمه :
در علل الشرایع از امام صادق علیه السلام در حدیثى آمده است: «و به این ترتیب انسان از دو شأن دنیا و آخرت خلق شده و آن هنگام که خداوند این دو شأن را با هم گرد آورد، حیات انسان در زمین مستقر مى گردد، زیرا حیات از شأن آسمان به شأن دنیا نزول کرده است. و هنگامى که خداوند بین آن دو شأن مفارقت ایجاد کند، آن مفارقت موت است و در آن حال، شأن آخرت به آسمان بازخواهد گشت. بنابراین حیات در زمین است و موت در آسمان. چون موت بین روح و جسد جدایى مى افکند روح و نور به قدس اولى بازگردانیده میشود و جسد در همان زمین باقى مى ماند زیرا که از شأن دنیاست». در معانى الاخبار از حسن بن على علیهما السلام نقل شده که «على بن محمّد علیهما السلام بر بیمارى از اصحابش وارد مى شود در حالیکه بیمار از خوف مرگ میگریست و جزع مى نمود.على بن محمّد علیهما السلام به او فرمود: اى بنده خدا، چون مرگ را نمیشناسى از آن مى هراسى. بگو ببینم، اگر بدنت چرک شود و از کثرت چرک و ناپاکى در اذیّت باشى و مبتلا به جرب و جراحت گردى و بدانى که شست وشوى حمام همه اینها را از بین خواهد بردبا این حال آیا میخواهى که به حمام روى و ناپاکیها را از خود بزدایى و یا اینکه از چنین کارى اکراه دارى و میخواهى که به همان حال بمانى؟بیمار پاسخ داد:آرى حمام را ترجیح میدهم اى پسر پیغمبر خدا. در این هنگام حضرت فرمود:پس بدان که آن موت همان حمام است و همانا آخرین امرى است که موجب زدودن گناهان و زشتىها از تو خواهد شدحال اگر بر موت وارد شوى و از آن بگذرى مسلّماً از هرگونه همّ و غم و ناراحتى نجات خواهى یافت و به هرگونه فرح و شادى خواهى رسید.پس از این کلام، بیمار آرامش خود را بازیافت، حالت سرورى به وى دست داد و تسلیم مرگ شد؛ چشمهایش را بست و این جهان را وداع گفت». در معانى الاخبار از امام جواد علیه السلام از امام على بن حسین علیهما السلام نقل کرده که فرمود : « هنگامى که امر بر حسین بن على بن ابیطالب علیهما السلام دشوار گردید ، کسانى که همراه ایشان بودند به ایشان می نگریستند که ناگهان وى را در حالى غیر حال خویش یافتند.هر بار که امر بر اصحاب سخت میگشت رنگهایشان میپرید،زانوانشان مى لرزید و قلبهایشان را خوف فرا مى گرفت، در حالى که حسین علیه السلام و بعضى از خواصى که همراهش بودند، رنگهاشان برافروخته تر مى شد، اعضایشان را سکون و قلبهاشان را آرامش و اطمینان فرا مى گرفت در این هنگام اصحاب به هم میگفتند:ببینید اصلًا از مرگ نمى هراسند.و به دنبال آن حسین علیه السلام مى فرمود: اى بزرگواران صبر پیشه سازید، زیرا که موت هیچ نیست مگر پلى که شما را از سختیها و دشواریها به بهشتهاى پهناور و نعمتهاى دائمى عبور مى دهد پس کدامیک از شما اکراه دارد که از زندان به قصر منتقل شود؟ بدانید که وضع براى دشمنانتان جز این نیست که از قصر به زندان و عذاب منتقل شوند.پدرم از رسول اکرم صلى الله علیه و آله برایم نقل فرموده است که: «دنیا زندانِ مؤمن و بهشتِ کافر است و موت مؤمنان را پلى است براى رسیدن به بهشت و مرگ کافران را پلى براى وصولشان به جهنم. در این نقل نه پدرم و نه من هیچ کدام خلاف واقع حکایت نکرده ایم».
امام جواد محمد بن على علیهما السلام فرمود: «از امام على بن حسین علیهما السلام سؤال شد مرگ چیست؟ در پاسخ فرمود: مرگ براى شخص مؤمن همچون دور افکندن لباس چرکین و برداشتن بندها و زنجیرهاى سنگین و تبدیل آنها به بهترین و خوشبوترین لباسها و راحت ترین مَرکَبْها و بى ترس ترین خانه هاست و مرگ براى شخص کافر همچون دور افکندن لباسهاى فاخر و نقل مکان نمودن از منازل نزدیک و بى ترس و تبدیل آنها به چرکین ترین و خشن ترین لباسها و دورافتاده ترین خانه ها و بزرگترین عذابها است». به امام جواد محمد بن على علیهما السلام عرض شد مرگ چیست؟ پاسخ فرمود: «همان خوابى است که هر شب به سراغتان مى آید الّا اینکه طولانى تر است و شخص از آن بیدار نمى گردد مگر روز قیامت. حال براى کسى که در خواب خویش شادى هاى وصف ناپذیر و ترسهاى بى اندازه میبیند، این حالت شادى و ترس چگونه است؟مرگ نیز همینطور است، پس خود را براى آن مهیّا سازید». برشمردن موت به عنوان نوعى«خواب»در کلام امام، مطلبى است که از آیه ذیل میتوان فهمید:
«اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى» چون خداوند هر دو امر را «توفّى» خوانده و سپس به «امساک» تعبیر نموده نه به «قبض».همچنین برشمردن موت به عنوان وصفى براى روح- در کلام امام و در دیگر احادیث- و اینکه روح بوسیله موت جسد را ترک نموده و «وفات» مى کند، مستفاد از این سخن خداوند است که «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها». چه آنکه خداوند «توفّى» را که عبارت است ازاستیفاى تمام و کمال حق از مطلوب، به «انفس» نسبت داده؛ همچنانکه در «وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ»، «توفى» را به «کُم» نسبت داده و این لفظ «کم» همان چیزى است که انسان از آن به«خود»یا «من»تعبیر مى کند و ما این مطلب را در رساله «انسان قبل از دنیا» شرح داده ایم. بارى آنچه که از انسان به «نشئه دیگر» وارد مى شود، همانا روح و نفس است و آیه «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ» به همین مطلب دلالت دارد. «کدح» یعنى سعى به جانب چیزى. و انسان ساعى به جانب ربّ است؛ زیرا که همواره از ابتداى خلقتش به سوى او در حرکت بوده و به همین جهت، در بسیارى از آیات از اقامت او در دنیا به «لبث» و یا «مکث» تعبیر گردیده است. خداوند سبحان مىفرماید: «قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ»خداى سبحان مى فرماید: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها» و در آن «توفّى» را به خود نسبت داده و در آیه «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ»، «توفّى» را بهملک الموت و در آیه «حَتَّى إِذاجاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا یُفَرِّطُونَ»، «توفّى» را به «ملائکه فرستاده شده» نسبت داده است. البته همانطور که در محلّش روشن شده مرجع همه اینها یکى است، همه افعال از آن خداست و با این حال این افعال داراى مراتبى هستند که نسبت به هر مرتبه اى، طائفه اى از موجودات برحسب مراتب وجودشان اقدام به انجام آن می کنند.
۹۲/۱۲/۱۸